:
:
مینویسم تا بخوانی با دو چشم منتظر
دلبرم باز این دلم،چندیست بی تابت شده
گرچه دوری از برم اما بدان «دنیای» من
هر دو چشمم منتظر،فرش قدم هایت شده
اختیاری نیست بر لبها نیاید نام تو
در سرم غوغا و قلبم تنگِ دیدارت شده
چند ماهی این منِ افسرده حال و خسته دل
در نبودت گوییا تب کرد و بیمارت شده
«قول دل کندن گرفتی»،باشد اما حس من
بی گمان همچون گذشته گرم بازارت شده
عکس هایت یک به یک شوری عشقم را چشید
هر زمانی که دو چشمم محو چشمانت شده
کاش برچیده شود این دوری و درد فراق
ای نگارا این دلم،دیریست کم طاقت شده
مینویسم تا بخوانی با دو چشم منتظر
دلبرم باز این دلم،چندیست بی تابت شده
گرچه دوری از برم اما بدان «دنیای» من
هر دو چشمم منتظر،فرش قدم هایت شده
اختیاری نیست بر لبها نیاید نام تو
در سرم غوغا و قلبم تنگِ دیدارت شده
چند ماهی این منِ افسرده حال و خسته دل
در نبودت گوییا تب کرد و بیمارت شده
«قول دل کندن گرفتی»،باشد اما حس من
بی گمان همچون گذشته گرم بازارت شده
عکس هایت یک به یک شوری عشقم را چشید
هر زمانی که دو چشمم محو چشمانت شده
کاش برچیده شود این دوری و درد فراق
ای نگارا این دلم،دیریست کم طاقت شده
۱.۱k
۲۶ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.