مینویسم تا بخوانی با دو چشم منتظر

:
مینویسم تا بخوانی با دو چشم منتظر
دلبرم باز این دلم،چندیست بی تابت شده

گرچه دوری از برم اما بدان «دنیای» من
هر دو چشمم منتظر،فرش قدم هایت شده

اختیاری نیست بر لبها نیاید نام تو
در سرم غوغا و قلبم تنگِ دیدارت شده

چند ماهی این منِ افسرده حال و خسته دل
در نبودت گوییا تب کرد و بیمارت شده

«قول دل کندن گرفتی»،باشد اما حس من
بی گمان همچون گذشته گرم بازارت شده

عکس هایت یک به یک شوری عشقم را چشید
هر زمانی که دو چشمم محو چشمانت شده

کاش برچیده شود این دوری و درد فراق
ای نگارا این دلم،دیریست کم طاقت شده
دیدگاه ها (۲)

تو صدای خودت را نشنیده ای! وگرنه درک میکردیکه یک جانم توچگون...

یکدنده و لجباز است و دیکتاتور نگارملطفا ندارد حتما اش را دوس...

لااقل، صبرکن از عطرتنت سیرشومماهِ من باشی و من آه کشان پیرشو...

یخبندانیست درون چشمانت !امان از این عصر ،که تمامی ندارد ...ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط