ماشین شهرداری هر شب رس ساعت معلوم از روی خواب هایم رد می

ماشین شهرداری هر شب رأس ساعت معلوم از روی خواب هایم رد می شود. پلیس های منتظر، هر روز رویا هایم را جریمه می کنند و دزدگیر ماشین ها مشتم را باز می کنند وقتی بی هوا دور و بر خانه ات پرسه می زنم. دلم اما هنوز خواب درختی را می بیند ایستاده در برف. به شکار خرگوش می رود و می داند هر جا آتشی روشن است یعنی یک نفر به هر دلیلی خوابش نمی برد.

متن خوانی خانم مریم نوابی نژاد (شاعر)
رادیو هفت
دیدگاه ها (۱)

دنبال مقصر می گردی برای رفتن های بی دلیلت، برای داستان های ب...

شب های زمستانی ات بلند همراه همیشگی تنهایی هایم. برایت نگفته...

خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاستراحت جان و شفای دل بیمار آن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط