سناریو کوتاه ران و ریندو پارت دوم
سناریو کوتاه ران و ریندو پارت دوم
خب یوری یاد میگیره که چطوری از اسلحه استفاده کنه .
کارو میبرتش به یه کلیسا . بهش یه زن رو نشون میده .
کارو : اینجا منتظر بمون . اون زن رو میبینی . تو قراره اون رو بکشی .
یوری : چی ؟
کارو : همین که شنیدی ... وگرنه بد میبینی ...
یوری میلرزه . کارو بهش سیلی میزنه .
کارو : ضعیف ترسو ... واقعا که ...
یوری میره یواشکی میکشتش . و با لباسای خونی و چشمای اشکی برمیگرده .
کارو : کارت خوب بود ... *پوزخند*
یوری : هیچوقت نمیبخشمت .
کارو : هه (تمسخر)... گور بابات .
اما کار یوری به اینجا ختم نمیشه . کارو اون رو مجبور به کشتن ادمای دیگه میکنه و اون در عرض چند ماه تبدیل به قاتل میشه .
بعد از هشت ماه :
مکان : کنار یه پل خلوت که روی یا دریاچه هست
یوری : این پنجاه و ششمین نفری هست که کشتم .
کارو : یعنی حساب همشون رو داری ... این اخرین نفری که کشتی ...
یوری : خب ...
کارو : یه ... بازرگان ابزار شکنجه بود ... درسته ؟
یوری : نه ... اخرین نفر نیست ...
کارو : به جز اون کس دیگه رو هم کشتی ؟
یوری : قراره بکشم ...
کارو : واقعا من یادم نمیاد گفته باشم ... مشخصاتش چی بود ؟
ا.ت : یه مرد اشغال ... که زندگی خیلیا رو مخصوصا یه دختر چهارده ساله رو به گند کشید ... اسمش کاروعه ... درست همنیجا روبهروی من وایستاده ... و من قراره ازش انتقام بگیرم ... *اسلحه اش رو به سمت کارو میگیره *
کارو : صب کن ... اون اسلحه رو بگ ...
که حرفاش با خالی شدن یه گلوله توی مغزش و پاشیدن خون به همه جا قطع میشه ...
یوری : بالاخره ... انتقامم رو گرفتم ... * اسلحه از دستش میوفته *
یوری : جیغ بلند و به کارو لگد میزنه و اسلحه رو بر میداره* پاشو دیگه ... اگه میتونی پاشو و سرم داد بکش بهم بگو ترسو منو بزن * چند ا گلوله تو بدنش خالی میکنه* (هوار)لعنتی عوضییی ... زندگیم رو به گند کشیدی .....
شروع میکنه گریه کردن و گلوله های اسلحه تموم میشه و اسلحه رو پرت میکنه تو رودخونه . شروع میکنه دویدن .
اونقدر میدوعه تا خسته میشه کنار یه مغازه رامن فروشی وایمیسته ...
یوری : ببخشید خانم میشه یه کاسه رامن بدین
فروشنده : البته خانم ... * صدای شکم یوری * انگار خیلی گرسنه هستید ... زود اماده میشه
یوری : ممنون ... * جیباش رو چک میکنه *
خب یوری یاد میگیره که چطوری از اسلحه استفاده کنه .
کارو میبرتش به یه کلیسا . بهش یه زن رو نشون میده .
کارو : اینجا منتظر بمون . اون زن رو میبینی . تو قراره اون رو بکشی .
یوری : چی ؟
کارو : همین که شنیدی ... وگرنه بد میبینی ...
یوری میلرزه . کارو بهش سیلی میزنه .
کارو : ضعیف ترسو ... واقعا که ...
یوری میره یواشکی میکشتش . و با لباسای خونی و چشمای اشکی برمیگرده .
کارو : کارت خوب بود ... *پوزخند*
یوری : هیچوقت نمیبخشمت .
کارو : هه (تمسخر)... گور بابات .
اما کار یوری به اینجا ختم نمیشه . کارو اون رو مجبور به کشتن ادمای دیگه میکنه و اون در عرض چند ماه تبدیل به قاتل میشه .
بعد از هشت ماه :
مکان : کنار یه پل خلوت که روی یا دریاچه هست
یوری : این پنجاه و ششمین نفری هست که کشتم .
کارو : یعنی حساب همشون رو داری ... این اخرین نفری که کشتی ...
یوری : خب ...
کارو : یه ... بازرگان ابزار شکنجه بود ... درسته ؟
یوری : نه ... اخرین نفر نیست ...
کارو : به جز اون کس دیگه رو هم کشتی ؟
یوری : قراره بکشم ...
کارو : واقعا من یادم نمیاد گفته باشم ... مشخصاتش چی بود ؟
ا.ت : یه مرد اشغال ... که زندگی خیلیا رو مخصوصا یه دختر چهارده ساله رو به گند کشید ... اسمش کاروعه ... درست همنیجا روبهروی من وایستاده ... و من قراره ازش انتقام بگیرم ... *اسلحه اش رو به سمت کارو میگیره *
کارو : صب کن ... اون اسلحه رو بگ ...
که حرفاش با خالی شدن یه گلوله توی مغزش و پاشیدن خون به همه جا قطع میشه ...
یوری : بالاخره ... انتقامم رو گرفتم ... * اسلحه از دستش میوفته *
یوری : جیغ بلند و به کارو لگد میزنه و اسلحه رو بر میداره* پاشو دیگه ... اگه میتونی پاشو و سرم داد بکش بهم بگو ترسو منو بزن * چند ا گلوله تو بدنش خالی میکنه* (هوار)لعنتی عوضییی ... زندگیم رو به گند کشیدی .....
شروع میکنه گریه کردن و گلوله های اسلحه تموم میشه و اسلحه رو پرت میکنه تو رودخونه . شروع میکنه دویدن .
اونقدر میدوعه تا خسته میشه کنار یه مغازه رامن فروشی وایمیسته ...
یوری : ببخشید خانم میشه یه کاسه رامن بدین
فروشنده : البته خانم ... * صدای شکم یوری * انگار خیلی گرسنه هستید ... زود اماده میشه
یوری : ممنون ... * جیباش رو چک میکنه *
- ۷.۸k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط