چشمهایم ...
چشمامو میبندم...
منم و تو و یه زیرگذر بدون رفت و آمد...
منم و تو و دستهامون که گره خورده...
منم و تو و اولین نگاه های حلال...
چشمامو باز میکنم...
منم روی تخت اتاق رست بیمارستان...
منم و صدای خر خر هواساز...
منم و دود سیگار که میخزه از زیر در...
تو نیستی...
چشمامو میبندم...
منم و تو و اولین شام دوتایی...
منم و تو اولین صدازدن به اسم کوچک...
منم و تو و تاریکی جاده و ذوق کردن برای ستاره های آسمون...
چشمامو باز میکنم...
منم و یه روپوش و تیک تاک ساعت...
منم و دلنگرانی از نبودنت...
منم و چشمهای خسته اما بیخواب...
تو نیستی...
چشمامو میبندم...
منم و تو و جاده اصفهان_قم...
منم و تو و گنبد حرم حضرت معصومه(س)...
منم و تو و قول و قرارهای موقع جداشدن دم گیت...
منم و تو و ( این ساعت خوبه؟ دیر نکنی؟...)
منم و تو و نگاه های ممتد...
چشمامو باز میکنم...
منم و عقربه ها که میگه باید دیگه برم توی سالن...
منم و گردنبندی که اسمم روش حک شده...
منم و یاد شیرین شنیدن اسمم از زبون تو...
منم و دلتنگی و خاطره های نصف و نیمه...
منم و...
*** کد 99 به بخش اورژانس... دیگه باید برم...
#پ_نوشت:
پس تو کجایی؟!
منم و تو و یه زیرگذر بدون رفت و آمد...
منم و تو و دستهامون که گره خورده...
منم و تو و اولین نگاه های حلال...
چشمامو باز میکنم...
منم روی تخت اتاق رست بیمارستان...
منم و صدای خر خر هواساز...
منم و دود سیگار که میخزه از زیر در...
تو نیستی...
چشمامو میبندم...
منم و تو و اولین شام دوتایی...
منم و تو اولین صدازدن به اسم کوچک...
منم و تو و تاریکی جاده و ذوق کردن برای ستاره های آسمون...
چشمامو باز میکنم...
منم و یه روپوش و تیک تاک ساعت...
منم و دلنگرانی از نبودنت...
منم و چشمهای خسته اما بیخواب...
تو نیستی...
چشمامو میبندم...
منم و تو و جاده اصفهان_قم...
منم و تو و گنبد حرم حضرت معصومه(س)...
منم و تو و قول و قرارهای موقع جداشدن دم گیت...
منم و تو و ( این ساعت خوبه؟ دیر نکنی؟...)
منم و تو و نگاه های ممتد...
چشمامو باز میکنم...
منم و عقربه ها که میگه باید دیگه برم توی سالن...
منم و گردنبندی که اسمم روش حک شده...
منم و یاد شیرین شنیدن اسمم از زبون تو...
منم و دلتنگی و خاطره های نصف و نیمه...
منم و...
*** کد 99 به بخش اورژانس... دیگه باید برم...
#پ_نوشت:
پس تو کجایی؟!
۵.۸k
۱۴ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.