حالا که چمدانم را

حالا که چمدانم را
این همه سنگین و بی‌کلید بسته‌ام
تازه می‌پرسی کجا، چرا، از چه سبب ...!؟
یعنی تو داستانِ دلبستگی‌های مرا
به همین چیزهای معمولی ندانسته‌ای، نمی‌دانی؟
لااقل یک بفرمایِ ساده، یک سکوت!



#سیدعلی_صالحی
دیدگاه ها (۳)

عشق قابیل است,قابیلی سرگردان که هنوز کشته خود را نمی داند ک...

مرا از زمین بلند کنببوسو دوباره کنار بگذارعشق هممثل نانبرکت ...

ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮐﻪ ﻣﺎﺕ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺍﺩهﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼﻓﮑﺮﻣﻮ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩﻫﻤﯿﻦ ﻋﺸﻘﯽ...

تو را میخواهمت أما جدا از دیگران تنها تورا میخواهمت چون ماه ...

دوست داشتنت بهانه ایستتا در ایوان بنشینم،و قطره های باران را...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط