P4🌙🌸
P4🌙🌸
نامجون«خب بگو
هایمین«خب یعنی بگم...نگم...بگم...نگم...نمیگم دلم نمیخواد نزدیک کنسرت حالشون رو خراب کنم«نه ولش کن چیز خاصی نیست بعدا میگم
جین«باشه ولی بگی هااااا
هایمین«باشه...بعد چند مین پیتزا هامون رسید و شروع کردیم به خوردن...داشتیم آشغالا رو جمع کرده بودیم...آشغالا رو برداشتم و فتم دمپایی بپوشم که بو کوک گفتم«کوک تو هم بیا میترسم
کوک«باشه
هایمین«آشغالا رو انداختم داخل آشغالدونی«کوک..بپر برو ت آشغالا
کوک«چرا؟
هایمین«چون الان ماشین آشغال بری میاد آشغالا رو ببره
کوک«ببینم منظورش چیه«یاااااااا به من میگی آشغال
هایمین«بدو لدو رفتم خونه و رفتم پشت نامجون و جین قایم شدم«نامجوناااااا.....سوکجیناااااااا....کمک
نامجون«چی شده.....حرفم که تموم شد با قیافه کیوت و اعصبانی کوک مواجه شدم
کوک«میترسی رفتی پشت نامجون....نامجوناااااا اون به من گفت آشغال....و الکی ادای گریه در آوردم
هایمین«هیییییییی
جین«باشه باشه بس کنید این بچه بازیاتونو
کوک،هایمین«مگه ما بچه های شما نیستیم؟و قیافه مظلوم
جین«باشه بابا اصلا شما خوبین
کوک«ولی من با هایمین قهرم
هایمین«از پشت ناجون و جین در اومدم و رفتم بغلش کردم«اگه تو قهر کنی با کی رو اعضا کرم بریزم....قیافه کیوت و مظلوم کردم
کوک«با اون قیافه کیوتش «تو خوب میدونی چه طوری خرم کنی
هایمین« حالا آشتی؟
کوک«آشتی و خندیدیم
نامجون«خب بگو
هایمین«خب یعنی بگم...نگم...بگم...نگم...نمیگم دلم نمیخواد نزدیک کنسرت حالشون رو خراب کنم«نه ولش کن چیز خاصی نیست بعدا میگم
جین«باشه ولی بگی هااااا
هایمین«باشه...بعد چند مین پیتزا هامون رسید و شروع کردیم به خوردن...داشتیم آشغالا رو جمع کرده بودیم...آشغالا رو برداشتم و فتم دمپایی بپوشم که بو کوک گفتم«کوک تو هم بیا میترسم
کوک«باشه
هایمین«آشغالا رو انداختم داخل آشغالدونی«کوک..بپر برو ت آشغالا
کوک«چرا؟
هایمین«چون الان ماشین آشغال بری میاد آشغالا رو ببره
کوک«ببینم منظورش چیه«یاااااااا به من میگی آشغال
هایمین«بدو لدو رفتم خونه و رفتم پشت نامجون و جین قایم شدم«نامجوناااااا.....سوکجیناااااااا....کمک
نامجون«چی شده.....حرفم که تموم شد با قیافه کیوت و اعصبانی کوک مواجه شدم
کوک«میترسی رفتی پشت نامجون....نامجوناااااا اون به من گفت آشغال....و الکی ادای گریه در آوردم
هایمین«هیییییییی
جین«باشه باشه بس کنید این بچه بازیاتونو
کوک،هایمین«مگه ما بچه های شما نیستیم؟و قیافه مظلوم
جین«باشه بابا اصلا شما خوبین
کوک«ولی من با هایمین قهرم
هایمین«از پشت ناجون و جین در اومدم و رفتم بغلش کردم«اگه تو قهر کنی با کی رو اعضا کرم بریزم....قیافه کیوت و مظلوم کردم
کوک«با اون قیافه کیوتش «تو خوب میدونی چه طوری خرم کنی
هایمین« حالا آشتی؟
کوک«آشتی و خندیدیم
۵۷.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.