پارت 2
پارت 2
رمان & دیوونه ترین عاشق شهر🗽🌚
#نیکا
با ترس رفتم سمت اون اتاقی ک خدمتکار نشون داد
در زدم
یک صدای پسرونه سنگینی گفت
پسره : بیا تو
رفتم داخل
شالمو درست کردم با لرزی ک تو صدام بود گفتم
نیکا : س...لام
پسره : علیکم شما؟
نیکا: واسه کار اومدم!:)
پسره : چندسالته جوجه؟
نیکا : ۱۵
پسره : خیلی کوچولویی ک
نیکا : اقا تورو خدا من ب این کار احتیاج دارم
پسره : عوم اسمت چیه ؟
نیکا :، نیکا
پسره : منم اربابتم متین
چه مغروره پسره احمق فک کرده کیه
نیکا : اها
پسره : از امروز کارتو شروع کن
داشتم میرفتم بیرون که گوشیش زنگخورد
اومدم بیرون
خیلی کنجکاو شدم
دست خودم نبود
گوش وایستادم
یک صداهایی میومد
( صداهای تو اتاق متین)
متین : ها؟
اوم امشب بیا عشقم
اوک مواضب خودت باش عشقم
صداها قطع شد
ادامه دارد.....
رمان & دیوونه ترین عاشق شهر🗽🌚
#نیکا
با ترس رفتم سمت اون اتاقی ک خدمتکار نشون داد
در زدم
یک صدای پسرونه سنگینی گفت
پسره : بیا تو
رفتم داخل
شالمو درست کردم با لرزی ک تو صدام بود گفتم
نیکا : س...لام
پسره : علیکم شما؟
نیکا: واسه کار اومدم!:)
پسره : چندسالته جوجه؟
نیکا : ۱۵
پسره : خیلی کوچولویی ک
نیکا : اقا تورو خدا من ب این کار احتیاج دارم
پسره : عوم اسمت چیه ؟
نیکا :، نیکا
پسره : منم اربابتم متین
چه مغروره پسره احمق فک کرده کیه
نیکا : اها
پسره : از امروز کارتو شروع کن
داشتم میرفتم بیرون که گوشیش زنگخورد
اومدم بیرون
خیلی کنجکاو شدم
دست خودم نبود
گوش وایستادم
یک صداهایی میومد
( صداهای تو اتاق متین)
متین : ها؟
اوم امشب بیا عشقم
اوک مواضب خودت باش عشقم
صداها قطع شد
ادامه دارد.....
۱۱.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۱