نقاب عشق پارت ۱
نقاب عشق پارت ۱
جویی : همه چی عادی بود قرار بود نصف گروه های کیپاپ برای اجرا به امریکا بریم
داشتیم وسایل هامونو جمع میکردیم که جیهیو صدامون کرد گفت این چیه تو اخبار صدای تلویزیون رو زیاد کردم...
مجری تلویزیون : متاسفانه در نیویورک بیماری شیوع پیدا کرده که که اداما همو تیکه پارم میکنن به اسم زامبی یا همون مردگان متحرک تا جایی که....
جویی : تلویزیونو خواموش کردم و گفتم بابا همش مزخره زود باشید وسایلو جمع کنید دیرمون میشه
سانا :ههمون اماده شدیم و با ماشین به سمت فرودگاه رفتیم قرار بود بریم شیکاگو شهر مورد علاقه ام برای همین خیلی خوشحال بودم
سوار هواپیما شدیم 💃
چند ساعت بعد.....
چهیونگ: خوب بلخره رسیدیم
جویی : گوشیمو تا روشن کردم دیدم تهیونگ ۱۷ بار زنگ زده خیلی ترسیدم چون وقتی اعصبی میشه خیلی ترسناکه زود بهش زنگ زدم
گفتم تهبونگ چته چرا همش زنگ میزنی تو هواپیما بودم
تهیونگ: ببخشید ولی شما خیلی دیر رسیدید خوب منم نگرانت شدم
جویی : باشه عزیزم میبینمت بای
تهیونگ: خذاحافظ عشقم
جونگیون : خوبب عشق و عاشقی بسه جویی خانم بیایید بریم
اماده شیم برای اجرا
هممون اماده شدیم برای اجرا 😌
اول اجرای نوبت اجرای ما بود
سانا: داشتیم اجرا میکردیم که یکیبه جویی حمله کرد بادیگارد ها نمیتونستن اونو از جویی جدا کنن. با تیر به همه جاش شلیک کردن
که جویی با یه میله زد تو سرش
سرش از بدنش جدا شد
جویی خیلی شوکه شده بود تهیونگ هم داشت دیونه میشد
شیکاگو هم داشت الوده میشد نصف فن ها الوده شده بودن
خوشبختانه هیچکدوم از ایدول ها رو گاز نگرفته شده بودن
همه گروه ها موفق شدن برگردن کره ولی کل جهان این بیماری مواجه شده بودن حتی کره
ما و بنگتن رو از ترس فراموش کرده بودن ببرن
چهیونگ: ما از بی تی اس جدا شدیم و فرار کردیم. و به سمت جنگل رفتیم
که یه گله از اون متحرکه دنبالمون کردن تا شب فقط دویدیم و اصلا توقف نکردیم تا رسیدیم به.....
جویی : همه چی عادی بود قرار بود نصف گروه های کیپاپ برای اجرا به امریکا بریم
داشتیم وسایل هامونو جمع میکردیم که جیهیو صدامون کرد گفت این چیه تو اخبار صدای تلویزیون رو زیاد کردم...
مجری تلویزیون : متاسفانه در نیویورک بیماری شیوع پیدا کرده که که اداما همو تیکه پارم میکنن به اسم زامبی یا همون مردگان متحرک تا جایی که....
جویی : تلویزیونو خواموش کردم و گفتم بابا همش مزخره زود باشید وسایلو جمع کنید دیرمون میشه
سانا :ههمون اماده شدیم و با ماشین به سمت فرودگاه رفتیم قرار بود بریم شیکاگو شهر مورد علاقه ام برای همین خیلی خوشحال بودم
سوار هواپیما شدیم 💃
چند ساعت بعد.....
چهیونگ: خوب بلخره رسیدیم
جویی : گوشیمو تا روشن کردم دیدم تهیونگ ۱۷ بار زنگ زده خیلی ترسیدم چون وقتی اعصبی میشه خیلی ترسناکه زود بهش زنگ زدم
گفتم تهبونگ چته چرا همش زنگ میزنی تو هواپیما بودم
تهیونگ: ببخشید ولی شما خیلی دیر رسیدید خوب منم نگرانت شدم
جویی : باشه عزیزم میبینمت بای
تهیونگ: خذاحافظ عشقم
جونگیون : خوبب عشق و عاشقی بسه جویی خانم بیایید بریم
اماده شیم برای اجرا
هممون اماده شدیم برای اجرا 😌
اول اجرای نوبت اجرای ما بود
سانا: داشتیم اجرا میکردیم که یکیبه جویی حمله کرد بادیگارد ها نمیتونستن اونو از جویی جدا کنن. با تیر به همه جاش شلیک کردن
که جویی با یه میله زد تو سرش
سرش از بدنش جدا شد
جویی خیلی شوکه شده بود تهیونگ هم داشت دیونه میشد
شیکاگو هم داشت الوده میشد نصف فن ها الوده شده بودن
خوشبختانه هیچکدوم از ایدول ها رو گاز نگرفته شده بودن
همه گروه ها موفق شدن برگردن کره ولی کل جهان این بیماری مواجه شده بودن حتی کره
ما و بنگتن رو از ترس فراموش کرده بودن ببرن
چهیونگ: ما از بی تی اس جدا شدیم و فرار کردیم. و به سمت جنگل رفتیم
که یه گله از اون متحرکه دنبالمون کردن تا شب فقط دویدیم و اصلا توقف نکردیم تا رسیدیم به.....
۱۰.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.