در مویرگهای چشمانش خودم را دیدم

دیدگاه ها (۰)

سیعوضك لانك رضيتفي وقت لم يكن عليك رضا سهلاخدا بابت اون روزا...

آدمی هر صبح به امیدی چشم باز می‌کندامیدی که شب قبل در خود نم...

صبح و یک فنجان پر از اشعار ناببَه چه می‌چسبد پنیر و نان داغ....

•در‌چشمهایَش‌،خدایِ‌کوچکی‌ساکن‌است...میپرستمش!#عاشقانه_ستاره...

فصل دوم رمان برادر های ناتنی من پارت اول: بعد از اون شب ات ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط