ظلم نکنیم
بچه ها ظلم نکنید... این خیلی مهمه...
رفته بودم سرویس بهداشتی یکی از پارکهای اصفهان که آبی به صورتم بزنم... صدای گریه توجهم رو جلب کرد...
سرشو تکیه داده بود به دیوار و گریه میکرد...
نمیدونستم دقیقا چه کاری درسته...
رفتم آروم کنارش و دستمو گذاشتم روی شونه اش... به نظر نمیرسید سنی داشته باشه...
برش گردوندم و گفتم بیا ببینم چیشده دختر...
یه دفعه بغلم کرد و بلند بلند به گریه اش ادامه داد...
طول نمیدم که چه حال و روزی داشت و چیشد یه ربع بعد روی نیمکت توی پارک کنارم سفره دلش رو باز کرد...
این روزا بعد فوت آزاده نامداری خیلی یاد کتاب سیزده دلیل برای اینکه افتادم...
دختری که قبل خودکشی سیزده تا از دلایلش رو توی سیزده تا نوار به اونایی که بهش ظلم کردند توضیح میده...
بعضیاش شاید برای من مسخره باشه اما ما مگه کی هستیم که بخوایم دلایل بقیه رو قضاوت کنیم...
ممکنه یکی با یه اتفاق تموم بشه...
واسه همین آدم توی دونه دونه اعمالش باید حواسش باشه ظلم نکنه...
ظلم خانمان سوزه...
نه فقط گریبان مظلوم رو میگیره که یقه ظالم رو هم خیلی محکمتر خواهد گرفت...
اونی که بهش ظلم میشه میتونه پدر، مادر، دختر یا پسر یه خانواده باشه و ظلم ما گاهی شروع یه دومینوی پیش بینی نشده است...
ما توی تک تک رفتارهای آدمی که بخاطر ظلم ما دچارش میشه مسئولیم...
توی بداخلاقیاش، توی فرارش، توی شکستاش، توی خودزنی هاش... انتظار رفتار یکسان از آدما رو خدا هم نداره...
دختر نوجوانی که روبه روی من داستانش رو تعریف کرد و مظلومانه اشک ریخت هیچوقت فراموش نمیکنم...قصه اونم قصه ظلم آدما بود... شاید یه زمانی گفتم... اما مخلص کلام...
ظلم نکنیم...
ظلم نکنیم...
ظلم نکنیم...
چند روزی تا ماه رمضان بیشتر نمونده... قبل از شروع مهمونی خدا خودمونو پاک کنیم... قبل همه هم از حق الناس ها...
منم دعا کنید...
تا شروع ماه مبارک نیستم...
یا علی...
رفته بودم سرویس بهداشتی یکی از پارکهای اصفهان که آبی به صورتم بزنم... صدای گریه توجهم رو جلب کرد...
سرشو تکیه داده بود به دیوار و گریه میکرد...
نمیدونستم دقیقا چه کاری درسته...
رفتم آروم کنارش و دستمو گذاشتم روی شونه اش... به نظر نمیرسید سنی داشته باشه...
برش گردوندم و گفتم بیا ببینم چیشده دختر...
یه دفعه بغلم کرد و بلند بلند به گریه اش ادامه داد...
طول نمیدم که چه حال و روزی داشت و چیشد یه ربع بعد روی نیمکت توی پارک کنارم سفره دلش رو باز کرد...
این روزا بعد فوت آزاده نامداری خیلی یاد کتاب سیزده دلیل برای اینکه افتادم...
دختری که قبل خودکشی سیزده تا از دلایلش رو توی سیزده تا نوار به اونایی که بهش ظلم کردند توضیح میده...
بعضیاش شاید برای من مسخره باشه اما ما مگه کی هستیم که بخوایم دلایل بقیه رو قضاوت کنیم...
ممکنه یکی با یه اتفاق تموم بشه...
واسه همین آدم توی دونه دونه اعمالش باید حواسش باشه ظلم نکنه...
ظلم خانمان سوزه...
نه فقط گریبان مظلوم رو میگیره که یقه ظالم رو هم خیلی محکمتر خواهد گرفت...
اونی که بهش ظلم میشه میتونه پدر، مادر، دختر یا پسر یه خانواده باشه و ظلم ما گاهی شروع یه دومینوی پیش بینی نشده است...
ما توی تک تک رفتارهای آدمی که بخاطر ظلم ما دچارش میشه مسئولیم...
توی بداخلاقیاش، توی فرارش، توی شکستاش، توی خودزنی هاش... انتظار رفتار یکسان از آدما رو خدا هم نداره...
دختر نوجوانی که روبه روی من داستانش رو تعریف کرد و مظلومانه اشک ریخت هیچوقت فراموش نمیکنم...قصه اونم قصه ظلم آدما بود... شاید یه زمانی گفتم... اما مخلص کلام...
ظلم نکنیم...
ظلم نکنیم...
ظلم نکنیم...
چند روزی تا ماه رمضان بیشتر نمونده... قبل از شروع مهمونی خدا خودمونو پاک کنیم... قبل همه هم از حق الناس ها...
منم دعا کنید...
تا شروع ماه مبارک نیستم...
یا علی...
۴۱.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.