خاطره 🌱
☘️وزین خاطرات منو معلم دینی☘️
💮بریم ببینیم باز این معلم چیکار کرده💮
🌻معلم دینی که توی خاطرات قبل خدمتتون معرفیش کردم رو،اونایی که دنبال کننده خاطرات بودن معرف حضورشون هست
حالا ماجرای یه روز منحوس بااین معلم😶
جلسه قبل گفته بود که درسها رو میخواد بپرسه🤦
_آرام،زهرا،لیلا،شکوفه بیایید میخواهم بپرسم😶(با همون لحن آدم فضایی)
هیچی دیگه رفتیم پای تخته😐
کتابشو باز کرد و از من ولیلا سوال پرسید نوبت زهرا و شکوفه شد( بدبختا)🤦
که دفتر صداش زدن...اونم رفت دفتر،ماهم رفتیم نشستیم،البته شکوفه و زهرا به نیت حفظ کردن رفتن کتاب خوندن( کاش نمیرفتن)😶
پنجره کلاس باز بود و باد کتاب معلم رو ورق میزد..ده دقیقه بعد معلم (گردن شکسته،گردن خرد( حرف خودش بود همیشه به دانش آموزا میگفت)) تشریفشو آورد و دید کتاب ورق خورده😶 عربده کشید: چه کسی کتاب من را ورق زده؟
هرچی قسم و قرآن که شاهبانو ما نبودیم و باد بود باور نکرد
_من سه تا سیم کارت لای کتاب گذاشتم چه کسی دست زده؟سیم کارتها را برگرداندزهرا حتما کار تو است مسخره بازی هارا تمام کن و سیم کارت را بیاور😠
+بخدا من دست به چیزی نزدم بیا منو بگرد😶
فایده نداشت...رفت مدیر رو آورد تموم کیف و بند و بساط مون رو گشتن چیزی پیدا نکردن😎(طلاکه پاکه چه منتش به خاکه(بی ربط بود😁))
مدیررفت😶
معلم گیج و گوج ناامید نشست روی صندلیش و دستشو توی جیب مانتوش کرد و سیم کارتها رو درآورد( گیس بریده سه تا سیم کارت واسه چی چیش بود نفهمیدم😶)
بدون هیچ عذرخواهی میخواست قهر کنه بره که زهرا بهش گیر داد: بخدا تا ازمون عذرخواهی نکنی نمیذاریم بری مخصوصا از من چون از چشم من دیدی😎
کاش نمیگفت طفلک
معلم با کتاب زد تو سرش و از کلاس هم قهر کرد😶
☘️با سهمیه معلم شدن هنر نیست☘️
Miss A.H
💮بریم ببینیم باز این معلم چیکار کرده💮
🌻معلم دینی که توی خاطرات قبل خدمتتون معرفیش کردم رو،اونایی که دنبال کننده خاطرات بودن معرف حضورشون هست
حالا ماجرای یه روز منحوس بااین معلم😶
جلسه قبل گفته بود که درسها رو میخواد بپرسه🤦
_آرام،زهرا،لیلا،شکوفه بیایید میخواهم بپرسم😶(با همون لحن آدم فضایی)
هیچی دیگه رفتیم پای تخته😐
کتابشو باز کرد و از من ولیلا سوال پرسید نوبت زهرا و شکوفه شد( بدبختا)🤦
که دفتر صداش زدن...اونم رفت دفتر،ماهم رفتیم نشستیم،البته شکوفه و زهرا به نیت حفظ کردن رفتن کتاب خوندن( کاش نمیرفتن)😶
پنجره کلاس باز بود و باد کتاب معلم رو ورق میزد..ده دقیقه بعد معلم (گردن شکسته،گردن خرد( حرف خودش بود همیشه به دانش آموزا میگفت)) تشریفشو آورد و دید کتاب ورق خورده😶 عربده کشید: چه کسی کتاب من را ورق زده؟
هرچی قسم و قرآن که شاهبانو ما نبودیم و باد بود باور نکرد
_من سه تا سیم کارت لای کتاب گذاشتم چه کسی دست زده؟سیم کارتها را برگرداندزهرا حتما کار تو است مسخره بازی هارا تمام کن و سیم کارت را بیاور😠
+بخدا من دست به چیزی نزدم بیا منو بگرد😶
فایده نداشت...رفت مدیر رو آورد تموم کیف و بند و بساط مون رو گشتن چیزی پیدا نکردن😎(طلاکه پاکه چه منتش به خاکه(بی ربط بود😁))
مدیررفت😶
معلم گیج و گوج ناامید نشست روی صندلیش و دستشو توی جیب مانتوش کرد و سیم کارتها رو درآورد( گیس بریده سه تا سیم کارت واسه چی چیش بود نفهمیدم😶)
بدون هیچ عذرخواهی میخواست قهر کنه بره که زهرا بهش گیر داد: بخدا تا ازمون عذرخواهی نکنی نمیذاریم بری مخصوصا از من چون از چشم من دیدی😎
کاش نمیگفت طفلک
معلم با کتاب زد تو سرش و از کلاس هم قهر کرد😶
☘️با سهمیه معلم شدن هنر نیست☘️
Miss A.H
۶۴.۵k
۰۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.