تک پارتی جیمین
وقتی حامله بودی .........
ات
چند روزه از بوی غذا حالم بد میشه جیمین خیلی نگرانمه امروز قراره برم خودم دکتر چون جیمین امروز خونه نیست ولی گفت که بهش زنگ بزنم
از دیروز نوبت گرفته بودم باید ساعت 2 میرفتم الان تازه ساعت 12 شده رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون موهامو خشک کردم لباس خونگیم رو پوشیدم رفتم زدم سریال دبلیو و نشستم نگاه کردم تازه قسمت 5 رو دیدم رفتم سریال تموم شد رفتم تو اشپز خونه یکم رایمون با گوشت درست کردم خوردم الان ساعت 1 و نیمه رفتم لباسمو پوشیدم زنگ زدم اسنپ امد دنبالم رفتم مطب منتظر موندم تا نوبتم شه
دکتر:خانم پارک ات
رفتم داخل و دکتر امد
دکتر:به دختر قشنگم خوبی
ات:مرصی خوبم
دکتر:خداروشکر خب دخترم چه اتفاقی افتاده
ات:الان دو روزه از بوی غذا خالم بعد میشه نمیدونم چم شده
دکتر:خب وایستا ازت ازمایش بگیرم ببینم حدسم درسته یا نه
هلیا:باش
دکتر ازم ازمایش گرفت و گفت جوابش نیم ساعت دیگه میاد
منتظر موندم تا جوابش بیاد
دیدم جیمین به گوشیم زنگ زد
جیمین:الو عشقم خوبی
ات:سلام نفسم خوبم خودت خوبی
جیمین:اره بیبی امدی دکتر
ات:اره منتظر جواب ازمایشم
جیمین:باش عشق من مراقب خودت باش خبر بده
ات:اوک ددی توهم مراقب خودت باش بای
جیمین:بای عشق من
*قطع کردن*
[پرش زمانی]
نیم ساعت بعد
نشسته بودم که دکتر امد
دکتر:خب با تلاش های اقای پارک یه نی نی کوچولو دارید
ات:عررررر راست میگین*با ذوق *
دکتر:اره دختر قشنگم
ات:ممنونم
دکتر:خواهش فقط دخترم من چندتا نکات مهم بهت میگم گوش کن
ات:چشم
دکتر:خب تو و اقای پارک تا یک ماهگی نباید سکس کنید ولی بعد دو ماهگی تون میتونید هرچقدر میخواید سکس داشته باشید نباید زیاد تحرک داشته باشی و نباید زیاد بهت استرس یا فشار وارد شه همین الان هم یه قرص میدم تا 8 ساعت یبار بخورید
ات:ممنونم خدافس
دکتر:خدافس دخترم
از مطب امدم بیرون زنگ زدم به جیمین
ات:الو سلام ددی
جیمین:سلام عشقم چیشد
ات:بیای خونه میفهمی
جیمین:باش عشقم خدافس
ات:خدافس زندگیم
*قطع کردن*
رفتم و بادکنک های زرد و سفید و طوسی گرفتم رفتم خونه
فلش بک به خونه
خونه رو تزیین کردم رفتم لباس پوشیدم میکاپ کردم و منتظر جیمین موندم
جیمین
رفتم خونه کلید انداختم دیدم برقا خاموشه برقا رو روشن کردم دیدم خونه با بادکنک های زرد و سفید و طوسی تزیین شده و ات امد جلوم لبمو بوسید
ات:داری بابا میشی عشقم
جیمین:ات راست میگی عشقم
ات:اره عشقم
یک سال بعد
الان یک سال از اون روز میگذره و الان ما صاحب یه دختر کوچولو به اسم هانا شدیم و زندگی خوبی داریم
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
پایان
امید وارم خوشتون امده باشه(؛
حمایت یادتون نره(:
ساعت 12 و نیم منتظر تک پارتی ته باشید(؛
ات
چند روزه از بوی غذا حالم بد میشه جیمین خیلی نگرانمه امروز قراره برم خودم دکتر چون جیمین امروز خونه نیست ولی گفت که بهش زنگ بزنم
از دیروز نوبت گرفته بودم باید ساعت 2 میرفتم الان تازه ساعت 12 شده رفتم حموم بعد 10 مین امدم بیرون موهامو خشک کردم لباس خونگیم رو پوشیدم رفتم زدم سریال دبلیو و نشستم نگاه کردم تازه قسمت 5 رو دیدم رفتم سریال تموم شد رفتم تو اشپز خونه یکم رایمون با گوشت درست کردم خوردم الان ساعت 1 و نیمه رفتم لباسمو پوشیدم زنگ زدم اسنپ امد دنبالم رفتم مطب منتظر موندم تا نوبتم شه
دکتر:خانم پارک ات
رفتم داخل و دکتر امد
دکتر:به دختر قشنگم خوبی
ات:مرصی خوبم
دکتر:خداروشکر خب دخترم چه اتفاقی افتاده
ات:الان دو روزه از بوی غذا خالم بعد میشه نمیدونم چم شده
دکتر:خب وایستا ازت ازمایش بگیرم ببینم حدسم درسته یا نه
هلیا:باش
دکتر ازم ازمایش گرفت و گفت جوابش نیم ساعت دیگه میاد
منتظر موندم تا جوابش بیاد
دیدم جیمین به گوشیم زنگ زد
جیمین:الو عشقم خوبی
ات:سلام نفسم خوبم خودت خوبی
جیمین:اره بیبی امدی دکتر
ات:اره منتظر جواب ازمایشم
جیمین:باش عشق من مراقب خودت باش خبر بده
ات:اوک ددی توهم مراقب خودت باش بای
جیمین:بای عشق من
*قطع کردن*
[پرش زمانی]
نیم ساعت بعد
نشسته بودم که دکتر امد
دکتر:خب با تلاش های اقای پارک یه نی نی کوچولو دارید
ات:عررررر راست میگین*با ذوق *
دکتر:اره دختر قشنگم
ات:ممنونم
دکتر:خواهش فقط دخترم من چندتا نکات مهم بهت میگم گوش کن
ات:چشم
دکتر:خب تو و اقای پارک تا یک ماهگی نباید سکس کنید ولی بعد دو ماهگی تون میتونید هرچقدر میخواید سکس داشته باشید نباید زیاد تحرک داشته باشی و نباید زیاد بهت استرس یا فشار وارد شه همین الان هم یه قرص میدم تا 8 ساعت یبار بخورید
ات:ممنونم خدافس
دکتر:خدافس دخترم
از مطب امدم بیرون زنگ زدم به جیمین
ات:الو سلام ددی
جیمین:سلام عشقم چیشد
ات:بیای خونه میفهمی
جیمین:باش عشقم خدافس
ات:خدافس زندگیم
*قطع کردن*
رفتم و بادکنک های زرد و سفید و طوسی گرفتم رفتم خونه
فلش بک به خونه
خونه رو تزیین کردم رفتم لباس پوشیدم میکاپ کردم و منتظر جیمین موندم
جیمین
رفتم خونه کلید انداختم دیدم برقا خاموشه برقا رو روشن کردم دیدم خونه با بادکنک های زرد و سفید و طوسی تزیین شده و ات امد جلوم لبمو بوسید
ات:داری بابا میشی عشقم
جیمین:ات راست میگی عشقم
ات:اره عشقم
یک سال بعد
الان یک سال از اون روز میگذره و الان ما صاحب یه دختر کوچولو به اسم هانا شدیم و زندگی خوبی داریم
✩.・*:。≻───── ⋆♡⋆ ─────.•*:。✩
پایان
امید وارم خوشتون امده باشه(؛
حمایت یادتون نره(:
ساعت 12 و نیم منتظر تک پارتی ته باشید(؛
۳۲.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.