سال اول ازدواجم قرار بود برویم خونه ی یکی از اقوام شوهرم
سال اول ازدواجم قرار بود برویم خونه ی یکی از اقوام شوهرم...
برای اولین بار مادرشوهرم خیلی اصرار کرد که آرایش کنم تا یه وقت پیش فامیل نگن عروس بیکلاسه و...
دختر با حجاب و شیکی بودم ولی آرایش نه ،اصلا!
تحت تاثیر حرفهای مادر شوهرم قرار گرفتم و آرایش کردم...
تو مسیر ترک موتور شوهرم بودم ،باد شدیدی اومد و در عرض یک ثانیه چادرم رو برد ...
مجبور شدم کل مهمونی رو بدون چادر باشم.
از خودم بدم اومد ...
بغض گلومو گرفته بود...
حس کردم آرایش کردن ،همین طور که چادرم رو برد ،عفتم رو هم خواهد برد...
#حجاب #چادر
برای اولین بار مادرشوهرم خیلی اصرار کرد که آرایش کنم تا یه وقت پیش فامیل نگن عروس بیکلاسه و...
دختر با حجاب و شیکی بودم ولی آرایش نه ،اصلا!
تحت تاثیر حرفهای مادر شوهرم قرار گرفتم و آرایش کردم...
تو مسیر ترک موتور شوهرم بودم ،باد شدیدی اومد و در عرض یک ثانیه چادرم رو برد ...
مجبور شدم کل مهمونی رو بدون چادر باشم.
از خودم بدم اومد ...
بغض گلومو گرفته بود...
حس کردم آرایش کردن ،همین طور که چادرم رو برد ،عفتم رو هم خواهد برد...
#حجاب #چادر
۳.۵k
۰۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.