*درخواست ادامه تکپاتی جیمین *
*درخواست ادامه تکپاتی جیمین *
ات:باشه
.....
فردا/:
جیمین:مامان!مامان!
مامان:جیمین بیا اینجا
جیمین:اوکی اومدم*رفت پیشش*
مامان:باهات حرف دارم بشین*جیمین نشست*
جیمین:خب کارت چی بود؟
مامان:من دیروز میخواستم برم سمت یخچال که ی ظرف خوشگل دیدم گفتم بازش کنم وقتی بازش کردم دیدم توش کاندومه
جیمین:عه...اممم...خببب
مامان:و اینکه یکیش بیرون بود چرا؟
جیمین:مامان...خب...
*ات از اتاق اومد بیرون*
ات:چون همون کاری که تو و بابا کردین رو بکنیم *داد*
جیمین:ات!عه زشته
ات:چی چیرو زشته *رو به مامان*مامان دیروز همه چیرو خراب کردی
مامان:چرا ؟
ات:میخواستیم نوه براتون بسازیم
مامان:خب امشب نمیشه بسازین؟
ات:چرا میشه ولی پیش تو خجالت میکشیم
مامان:شما الان شروع کنید تا شب تموم شه
جیمین:عه مامان شما چرا؟
مامان:خب چیزه عادیه
جیمین:الان شروع کردیم شما چی؟
مامان:شما هنوز کیستون رو برین بقیش رو میرم تو اتاق
جیمین:خب اوکی
ات:مامان اصلا نگاهمون نکن ها
مامان:نگاهتون کنم من که میدونم
جیمین:پس حله بیا ات
ات:هورااا
*جیمین رو مبل نشست*
مامان:این مدل اشتباهه
جیمین:مامان ! توروخدا ولمون کن
مامان:اوکی
جیمین:ات بیا بغلم
ات:اومدم
*وقتی بغلش کرد شروع کردن به لب گرفتن*
مامان:جیمین اروم تر دخترم رو خوردی
*ات جدا شد *
ات:برو ببینم تو اتاق
مامان:عصبی نشو اوکی
*دوباره لب گرفتن و جیمین دستش رو گزاشت رو کمر ات و میخواست لباسش رو در بیاره*
جیمین:بیبی*با صدای بم*
ات:دد میشه ی مرحله جلو بریم؟*با صدای بچگونه*
جیمین:یس
مامان:واو جیمین خیلی هارته
ات:دلت میخواد بدم بهت
مامان:کارتون رو بکنید
ات:دد میشه کیسم کنی؟
جیمین:اوکی بیب ت تماشا کن
مامان:شما هیچی بلد نیستید
جیمین:مامان فقط بروتو اتاق
مامان:اوکی رفتم
*خلاصه اونقدر کردن دیگه خوابشون برد*
چند روز بعد/:
ات:*داد*
جیمین:چی شده ؟
ات:اینو نگا*بیبی چک رو نشون میده*
جیمین:هوراااا*میگیره بغلش
ات:خیلی خوشحالم
جیمین:منم
ات:ولی ت. چرا خوشحالی؟حامله نیستم که
جیمین:بخاطر اینکه میتونیم دوباره انجام بدین خوشحالم
ات:منم بخاطر اون خوشحالم
مامان:چی دوباره؟من اون شبو نتونستم بخوابم
جیمین: ی شب دیگه هم نخوابید *خنده شیطانی*
ات:ددیییییییی
جیمین:بیبیییییییی
*دیگه تموم شد دیگه جرم ندید*
ات:باشه
.....
فردا/:
جیمین:مامان!مامان!
مامان:جیمین بیا اینجا
جیمین:اوکی اومدم*رفت پیشش*
مامان:باهات حرف دارم بشین*جیمین نشست*
جیمین:خب کارت چی بود؟
مامان:من دیروز میخواستم برم سمت یخچال که ی ظرف خوشگل دیدم گفتم بازش کنم وقتی بازش کردم دیدم توش کاندومه
جیمین:عه...اممم...خببب
مامان:و اینکه یکیش بیرون بود چرا؟
جیمین:مامان...خب...
*ات از اتاق اومد بیرون*
ات:چون همون کاری که تو و بابا کردین رو بکنیم *داد*
جیمین:ات!عه زشته
ات:چی چیرو زشته *رو به مامان*مامان دیروز همه چیرو خراب کردی
مامان:چرا ؟
ات:میخواستیم نوه براتون بسازیم
مامان:خب امشب نمیشه بسازین؟
ات:چرا میشه ولی پیش تو خجالت میکشیم
مامان:شما الان شروع کنید تا شب تموم شه
جیمین:عه مامان شما چرا؟
مامان:خب چیزه عادیه
جیمین:الان شروع کردیم شما چی؟
مامان:شما هنوز کیستون رو برین بقیش رو میرم تو اتاق
جیمین:خب اوکی
ات:مامان اصلا نگاهمون نکن ها
مامان:نگاهتون کنم من که میدونم
جیمین:پس حله بیا ات
ات:هورااا
*جیمین رو مبل نشست*
مامان:این مدل اشتباهه
جیمین:مامان ! توروخدا ولمون کن
مامان:اوکی
جیمین:ات بیا بغلم
ات:اومدم
*وقتی بغلش کرد شروع کردن به لب گرفتن*
مامان:جیمین اروم تر دخترم رو خوردی
*ات جدا شد *
ات:برو ببینم تو اتاق
مامان:عصبی نشو اوکی
*دوباره لب گرفتن و جیمین دستش رو گزاشت رو کمر ات و میخواست لباسش رو در بیاره*
جیمین:بیبی*با صدای بم*
ات:دد میشه ی مرحله جلو بریم؟*با صدای بچگونه*
جیمین:یس
مامان:واو جیمین خیلی هارته
ات:دلت میخواد بدم بهت
مامان:کارتون رو بکنید
ات:دد میشه کیسم کنی؟
جیمین:اوکی بیب ت تماشا کن
مامان:شما هیچی بلد نیستید
جیمین:مامان فقط بروتو اتاق
مامان:اوکی رفتم
*خلاصه اونقدر کردن دیگه خوابشون برد*
چند روز بعد/:
ات:*داد*
جیمین:چی شده ؟
ات:اینو نگا*بیبی چک رو نشون میده*
جیمین:هوراااا*میگیره بغلش
ات:خیلی خوشحالم
جیمین:منم
ات:ولی ت. چرا خوشحالی؟حامله نیستم که
جیمین:بخاطر اینکه میتونیم دوباره انجام بدین خوشحالم
ات:منم بخاطر اون خوشحالم
مامان:چی دوباره؟من اون شبو نتونستم بخوابم
جیمین: ی شب دیگه هم نخوابید *خنده شیطانی*
ات:ددیییییییی
جیمین:بیبیییییییی
*دیگه تموم شد دیگه جرم ندید*
۹.۸k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.