رمان ددی خفن من



ویو ات

امروزم ی روز خسته کننده روزی نیس که شور و شوق داشته باشم ...دلم میخواد بمیرم...تنها آرزچیی که دارم...چه حسی داره؟! ..مادرت بمیره با ناپدریت زندگی کنی؟!
ناپدری که عاشقش باشی؟!...واقعا احمقانه اس!...
روی تخت نشسته بودم و توی فک بودم...چطور میتونم بمیرم ؟! ...اگه ناپدریم نبود تا حالا خودمو ¹⁰⁰ بار کشته بودم...تو حال خودم بودم که لورا زنگ زد(دوستش)
الو...
لورا : سلام دختر چه خبرا
ات : هیچی...چیشده؟!
لورا : میگم...میای بریم بار؟!
ات : میدونی که ناپدریم نمیزاره
لورا : اتتت‌..اونکه واقعا پدرت نیس
ات : بالاخره که سرپرستی من به عهده داره لورا
لورا : حالا بیا بریم بار
ات : ...
دیدگاه ها (۴)

بچه ها ی رمان از آستری کیدز به درخواست یکی از دنبال کننده ها...

رمان ددی خفن من

کی انلاینه بیاد بحرفیم

بچه ها بیایید پی پیشنهاد رمان جدید بدید که از کی باشه و ژانر...

#pain #P⁶«ویو تهیونگ» با حس دستی که داره تکونم میده بیدار شد...

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط