pain
#pain
#P⁶
«ویو تهیونگ»
با حس دستی که داره تکونم میده بیدار شدم پرستار بود که داشت بیدارم میکرد و گفت
پرستار: اقای کیم حالت خوبه؟ خوابه بدی دیدی؟ چرا داشتین گریه میکردین؟
حق با پرستار بودم صورتم یکمی خیس شده بود ولی چرا؟ اون مرتیکه که پدرم توی پارک بهش اشاره کرد کی بود؟ چرا تاحالا این اتفاقات برام نیوفتاده؟ بعد از چند سال خواب دیدن عجیبه، یادمه آخرین بار که خواب دیدم خوابه تصادفه عجیبه پدرم بود که دقیقا همون روز تصادف کرد و آسمونی شد یعنی بازم این اتفاق میوفته؟
توی افکارم غرق شده بودم که با صدای پرستار به خودم اومدم
پرستار: اقای کیم؟ آقای کیم حالتون خوبه؟ چرا جوابمو نمیدی؟
تهیونگ: اوه واقعا ببخشید حواسم جای دیگه بود
پرستار: مشکلی نیست، چون حالت خوب نبود اقای کانگ با پدرت تماس گرفت و الان پدرت بیرون منتظره که باهم برید خونه
و رفت بیرون و پدرم اومد داخل و نشست پیشم و گفت
پدر تهیونگ: این چه سر و وضعیه؟
یکم صداشو برد بالا فکمو با دستش گرفت و گفت
پدر تهیونگ: حالا هم بلند شو بریم اگه آقای کانگ اصرار نکرده بود نمیومدم سرم تو شرکت شلوغ بود همین الانشم شلوغه بلند شو برو کیفتو بردار و بیا پیش ماشین
بلند شد بره خواستم بپرسم ماشین کجاست ولی درو بست
نفس عمیقی کشیدم سِرمو از دستم کشیدم که باعث شد یکم خون بیاد اهمیتی ندادم آستینمو پایین دادم کتمو از میزه کناره تختم برداشتم و به سمت کلاسم رفتم در زدم و بی حوصله به سمت وسایلم که روی میز بود رفتم تو کیفم فرو کردم و با قدم های بلند رفتم بیرونه کلاس
نمیدونستم ماشین کجاس پس اول رفتم به سمته حیاطه مدرسه ولی ماشین رو پیدا نکردم به ساعته رو دستم نگاه کردم که دیدم وایی اگه یکم بیشتر دیر کنم عصبانی میشه
با حس لرزش گوشیم دستمو تو جیبم بردم و به صفحه گوشی خیره شدم ناپدریم بود یکم هول کردم بعد از یک نفسه عمیق جواب دادم
تهیونگ: الو؟
ناپدری تهیونگ: کجایی پس؟ زود بیا پارکینگ ردیف دوم وقتی وارد میشی بشمار هفدهمین ماشین منتظرتم
بدون اینکه وایسه من جواب بدم قطع کرد
#P⁶
«ویو تهیونگ»
با حس دستی که داره تکونم میده بیدار شدم پرستار بود که داشت بیدارم میکرد و گفت
پرستار: اقای کیم حالت خوبه؟ خوابه بدی دیدی؟ چرا داشتین گریه میکردین؟
حق با پرستار بودم صورتم یکمی خیس شده بود ولی چرا؟ اون مرتیکه که پدرم توی پارک بهش اشاره کرد کی بود؟ چرا تاحالا این اتفاقات برام نیوفتاده؟ بعد از چند سال خواب دیدن عجیبه، یادمه آخرین بار که خواب دیدم خوابه تصادفه عجیبه پدرم بود که دقیقا همون روز تصادف کرد و آسمونی شد یعنی بازم این اتفاق میوفته؟
توی افکارم غرق شده بودم که با صدای پرستار به خودم اومدم
پرستار: اقای کیم؟ آقای کیم حالتون خوبه؟ چرا جوابمو نمیدی؟
تهیونگ: اوه واقعا ببخشید حواسم جای دیگه بود
پرستار: مشکلی نیست، چون حالت خوب نبود اقای کانگ با پدرت تماس گرفت و الان پدرت بیرون منتظره که باهم برید خونه
و رفت بیرون و پدرم اومد داخل و نشست پیشم و گفت
پدر تهیونگ: این چه سر و وضعیه؟
یکم صداشو برد بالا فکمو با دستش گرفت و گفت
پدر تهیونگ: حالا هم بلند شو بریم اگه آقای کانگ اصرار نکرده بود نمیومدم سرم تو شرکت شلوغ بود همین الانشم شلوغه بلند شو برو کیفتو بردار و بیا پیش ماشین
بلند شد بره خواستم بپرسم ماشین کجاست ولی درو بست
نفس عمیقی کشیدم سِرمو از دستم کشیدم که باعث شد یکم خون بیاد اهمیتی ندادم آستینمو پایین دادم کتمو از میزه کناره تختم برداشتم و به سمت کلاسم رفتم در زدم و بی حوصله به سمت وسایلم که روی میز بود رفتم تو کیفم فرو کردم و با قدم های بلند رفتم بیرونه کلاس
نمیدونستم ماشین کجاس پس اول رفتم به سمته حیاطه مدرسه ولی ماشین رو پیدا نکردم به ساعته رو دستم نگاه کردم که دیدم وایی اگه یکم بیشتر دیر کنم عصبانی میشه
با حس لرزش گوشیم دستمو تو جیبم بردم و به صفحه گوشی خیره شدم ناپدریم بود یکم هول کردم بعد از یک نفسه عمیق جواب دادم
تهیونگ: الو؟
ناپدری تهیونگ: کجایی پس؟ زود بیا پارکینگ ردیف دوم وقتی وارد میشی بشمار هفدهمین ماشین منتظرتم
بدون اینکه وایسه من جواب بدم قطع کرد
- ۲.۳k
- ۱۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط