روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم، می ایستم، فکر می کن
روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم، می ایستم، فکر می کنم به تو؛
به تضاد های حرف های تو، به تضادهای این دنیا، نمی دونم کابوسه یا رویا، واقعیته یا خیال، هستی یا نیستی!
میرم کنار پنجره، ماشین ها میان و میرن، چراغ ها خاموش و روشن میشن، از این همه تضاد تب و لرز میگیرم!
پرده ها رو میکشم، میرم سمت آیینه، ساعت ها به لبخند شکسته ام خیره میشم؛
لبخندی که خیلی وقته خیلی چیزها رو فهمیده،
لبخندم صادقانه ترین تضاد دنیاست!
به تضاد های حرف های تو، به تضادهای این دنیا، نمی دونم کابوسه یا رویا، واقعیته یا خیال، هستی یا نیستی!
میرم کنار پنجره، ماشین ها میان و میرن، چراغ ها خاموش و روشن میشن، از این همه تضاد تب و لرز میگیرم!
پرده ها رو میکشم، میرم سمت آیینه، ساعت ها به لبخند شکسته ام خیره میشم؛
لبخندی که خیلی وقته خیلی چیزها رو فهمیده،
لبخندم صادقانه ترین تضاد دنیاست!
۲.۴k
۳۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.