واسه خواهرم خواستگار پیدا شده ندیده نشناخته ردش کرد پرسید

واسه خواهرم خواستگار پیدا شده ندیده نشناخته ردش کرد پرسیدیم چرا؟

میگه کسی که تو این اوضاع میخواد زن بگیره خب معلومه یه تخته اش کمه،
😂 😂
مادر بزرگم زنگ زده بیا سیفون ما رو هم نصب کن مهندس .رفتم خونشون بعد دو ساعت کلنگ زنی توی دستشویی گوشیشو آورده میگه ننه سیفون این گوشی رو میگم زدی مستراحو خراب کردی ...




تازه فهمیدم منظورش سایفون بوده 😐 😂 😂

.
بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAAFuoaddonyatiktak2pgXxCsxw
دیدگاه ها (۲۰)

من گرفتار شبم در پی ماه آمده امسیب را دست تو دیدم به گناه آم...

بغلم کن که کمی ساکت وآرام شومدر خیالی که گرفتار تو شد دام شو...

ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ...

کمی خودتان را بردارید و بتکانیداز تمام این فکرهای بی رنگ و ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط