part

part:5
گفتم بیا مطمئن باش اگه بیای پشیمون نمیشی توی کافه.....
ببخشید مزاحم زندگیت شدم میدونم قراره بهم بگی برم
نه نمیخوام بهت این حرفو بزنم اتفاقا میخوام بهت بگم بمون
بمونم که چی بشه بمونم بچت به من بگه عمو با شوهرت هم بشینم صحبت کنم
من ازدواج نکردم
هرچی اصلا دوست پسرت مگه مهمه مهم اینه که ازش بچه داری
اون بچه ی توعه
جونگکوک از قیافش معلوم بود بهش شک وارد شده چجوری اون میتونه بچه ی من باشه
من وقتی ترکت کردم باردار بودم و میتونم ثابت کنم جونسول دختر ماعه وقتی ترکم کردی میدونستی
اره بخاطر همین رفتم
چرا اون بچه ی دوتامونه چرا خودت برای خودت تصمیم گرفتی با داد
نمیخواستم بچم بین خون و خونریزی بزرگ بشه
الان خوبه که بچت فکر میکنه یتیمه و بابا نداره با داد
اون میدونه بابا داره فقط فکر میکنه باباش چون کار داره سرش شلوغه نمیاد پیشمون
تا کی میخواستی این بچه رو با این چرت و پرتا گول بزنی
جونگکوک من سنم کم بود فکر میکردم دارم تصمیم درستی میگیرم الانم پشیمونم اگه زمان به عقب برمیگشت هرگز این کارو نمیکردم
چجور دلت اومد بدون اینکه به من بگی خودت این تصمیمو بگیری تو بعد ۶ سال به من میگی یه دختر دارم که به دنیا اومدنش رو از دست دادم تولد اشو؟ بغل کردنشو؟ نوزاد بودنشون؟ من همه چییشو از دست دادم من بابت همچی ازت معذرت میخوام هنوزم دیر نشده میتونه بیای تو زندگیه جونسول
من میخوام تو زندگیه جفتتون باشم
وسایلاتون رو جمع کنید چند ساعت دیگه میام سراغتون برتون میگردونم به عمارت شماره منو هنوزم حفظی ؟
به اون شماره آدرس خونتون رو بفرست جونگکوک از سر جاش بلند شد ...
کجا داری میری ؟
میرم عمارت رو برای برگشتن همسر و دخترم آماده کنم اون عمارت از وقتی که تو رفتی مرده باید دستی به سر و گوشش بکشم
جونگکوک این حرفو زد و رفت منم رفتم سراغ جونسول وقتی رسیدیم خونه روی مبل نشستم و جونسول رو بغل کردم
عزیزم اون آقاهه رو دیدی که من باهاش داشتم پیش آسانسور
جونسول : آره دیدمش مامانی
ببین عزیزم میدونی اون آقاهه کیه جونسول : کیه؟
اون آقاهه باباته
جونسول یعنی بالاخره کارش تموم شده و برگشته اره عزیزم الانم باید وسایلامون رو جمع کنیم تا بریم تو یه خونه ی دیگه با بابایی زندگی کنیم
ات ویو
نمیدونم تصمیم درستی گرفتم یا نه ولی جونسول به یه پدر تو زندگیش نیاز داره من حتی اگه تمام تلاشم رو هم کنم بازم اون جای خالی باباش رو حس میکنم و مطمئنم جونگکوک نمیزاره آب تو دل بچش تکون بخوره صدای در....
جونسول مامانی فکر کنم بابایییه برم درو باز کنم اره
برو
جونگکوک ویو
رفتم در خونه ات و...



ღ10


#فیک #اسمات #جونگکوک
#چندپارتی #چندپارتی‌جنگکوک
#سناریواسمات #فیک‌اسمات
دیدگاه ها (۷)

part:1سلام اتم دوست دختر مخفی جونگکوک راستش بخاطر کمپانی‌مجب...

part:6جونگکوک ویورفتم دم در خونه ات و در زدم جونسول اومد و ب...

heart..part:1دونفر که توی یه خانواده ی ثروتمند بزرگ شدن و وا...

به اسرار یکی از شما ها قبل رسیدن شرطش آپ کردم part:4۵ سال بع...

بابا بسه دیگه هی هر کی میرسه میگه اره چسناله نکنن این حرفااخ...

برمیگردمپارت : 63_ میگم میتونم از سوال بپرسم_ اره میتونی ولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط