شب از پرسه های زخمی امسرک می کشد

شب از پرسه های زخمی ام،سرک می کشد
و من دل تنگ تر از همیشه
بغض تو را با آهی سرد،سر می کشم
و این تلخ ترین
تراژدی قلب من ست
انگار به انتهای یک - شعر -
تلخ رسیده ام
دیدگاه ها (۳)

چه دست سنگینی دارد این بغض لعنتی مدام گلویم را می فشاردمی خو...

سال نو چه میلادی باشد چه شمسیچه با پاپا نوئل بیاید چه با حاج...

بانو..او به هر دری میزندتا ثابت کند که بهترین است..!با صدای ...

بیایید کمی گریه کنیمبرای تمام وقت هایی که باید عاشقی میکردیم...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

عشق ( درد بی پایان)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط