پارت ۲
در افکار خود غرق بودم . مطمئن بودم میاد و با دلی پر از کینه و نفرت
ناگهان در باز شد و یک مرد قد بلند عضلانی با یک کلت خطرناک وارد شد داشتم دیوونه میشدم که یهو دستام رو گرفت و شروع کرد بوسیدنم. تعجب کردم بعد از ۲ دقیقه ولم کرد
گفت: میریم عشقم
کاملا دیوونه شده بود !
توی مجله ها نوشته بود با بیماری روانپریشی دست و پنجه نرم می کنه
ترسیدم نکنه بلایی سرم بیاره ولی فهمیدم عشقش به من بیشتر از این بیماری هست
باهاش رفتم . توش ماشین مدام دستاش روی رون هام بود و منو روی پاش نشوند 💋
رسیدیم خونه. کاش خونه بود ! شبیه یک عمارت گنده بود با ماشین های زیاد ! صبر کن مگه اینجا لس آنجلس نیست ؟ پس چرا اینجا خونه داره؟
گفتم: چجوری اینجا خونه داری ؟
گفت: وقتی رفتی عشقم اینجا رو خریدم وقتی دزدیمت پیشم باشی
گفتم : دزدیدن؟
خندید و گفت : دیگه حق بیرون رفتن نداری میدونستی؟
گفتم:چرا...چی ؟
گفت: قوانین داری ۱ - گوشی ممنوع ۲- بیرون رفتن ممنوع ۳_همیشه باید اطاعت کنی
ناگهان در باز شد و یک مرد قد بلند عضلانی با یک کلت خطرناک وارد شد داشتم دیوونه میشدم که یهو دستام رو گرفت و شروع کرد بوسیدنم. تعجب کردم بعد از ۲ دقیقه ولم کرد
گفت: میریم عشقم
کاملا دیوونه شده بود !
توی مجله ها نوشته بود با بیماری روانپریشی دست و پنجه نرم می کنه
ترسیدم نکنه بلایی سرم بیاره ولی فهمیدم عشقش به من بیشتر از این بیماری هست
باهاش رفتم . توش ماشین مدام دستاش روی رون هام بود و منو روی پاش نشوند 💋
رسیدیم خونه. کاش خونه بود ! شبیه یک عمارت گنده بود با ماشین های زیاد ! صبر کن مگه اینجا لس آنجلس نیست ؟ پس چرا اینجا خونه داره؟
گفتم: چجوری اینجا خونه داری ؟
گفت: وقتی رفتی عشقم اینجا رو خریدم وقتی دزدیمت پیشم باشی
گفتم : دزدیدن؟
خندید و گفت : دیگه حق بیرون رفتن نداری میدونستی؟
گفتم:چرا...چی ؟
گفت: قوانین داری ۱ - گوشی ممنوع ۲- بیرون رفتن ممنوع ۳_همیشه باید اطاعت کنی
- ۲.۸k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط