بیب من برمیگردم
بیب من برمیگردم
پارت: 53
از هواپیما اومدم بیرون
با ماشین اومدن دنبالم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت خونه تا استراحت کنم و شب به مهمونی دوستم جک برم
رسیدیم خونه بادیگارد و اومد در رو برام باز کرد و رفتم داخل خونه همه برام احترام گذاشتن
_ به به خانم کیم جنی
برگشتم سمت صدا دوستم جک بود
با لبخند به سمتش رفتم و دست دادم
+ سلام جک خیلی دلتنگت بودم
_ فکر نمیکردم بخوای بیای به مهمونی
+ خودمم فکرشو نمیکردم اما بخاطر یکسری کارا مجبور بودم بیام لس انجلس
_ خیلی خوشحال شدم که اومدی وقتی دعوتمو پذیرفتی خیلی ذوق زده شدم
+ بایدم بشی چون من اومدم
قهقهه بلندی زد و گفت
_ برو اتاقت استراحت کن باید برای مهمونی اماده بشی
رفتم اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم رو تخت میخواستم بخوابم اما خوابم نمیبرد
گوشیمو برداشتم و به لیا پیام دادم
+ سلام لیا خوبی دل تنگتم
درجا جواب داد و نوشت
_ سلام عشقم خوبی منم دلتنگتم کجایی
+ یکسری کار داشتم اومدم لس انجلس
_ اهان
+ لیا هنوز ناراحتی من واقعا توانایی نداشتم بیام عروسیتون
_ من واقعا ناراحتم چرا نیومدی تهیونگ که بدتر از من بود
پارت: 53
از هواپیما اومدم بیرون
با ماشین اومدن دنبالم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت خونه تا استراحت کنم و شب به مهمونی دوستم جک برم
رسیدیم خونه بادیگارد و اومد در رو برام باز کرد و رفتم داخل خونه همه برام احترام گذاشتن
_ به به خانم کیم جنی
برگشتم سمت صدا دوستم جک بود
با لبخند به سمتش رفتم و دست دادم
+ سلام جک خیلی دلتنگت بودم
_ فکر نمیکردم بخوای بیای به مهمونی
+ خودمم فکرشو نمیکردم اما بخاطر یکسری کارا مجبور بودم بیام لس انجلس
_ خیلی خوشحال شدم که اومدی وقتی دعوتمو پذیرفتی خیلی ذوق زده شدم
+ بایدم بشی چون من اومدم
قهقهه بلندی زد و گفت
_ برو اتاقت استراحت کن باید برای مهمونی اماده بشی
رفتم اتاقم یه لباس راحتی پوشیدم و رفتم رو تخت میخواستم بخوابم اما خوابم نمیبرد
گوشیمو برداشتم و به لیا پیام دادم
+ سلام لیا خوبی دل تنگتم
درجا جواب داد و نوشت
_ سلام عشقم خوبی منم دلتنگتم کجایی
+ یکسری کار داشتم اومدم لس انجلس
_ اهان
+ لیا هنوز ناراحتی من واقعا توانایی نداشتم بیام عروسیتون
_ من واقعا ناراحتم چرا نیومدی تهیونگ که بدتر از من بود
- ۵.۶k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط