خبر
طبقه زیر زمین را هم که کلا کاشی کاری و سرامیک کرده بودیم و تعدادی خیاط مشغول تولید لباس های یکبار مصرف بیمارستانی با مدیریت همسرم بودند و مادر را برای مشغولیت و شمارش لباس های بسته بندی شده کمک می گرفتیم
فشار بدهی ها خیلی زیاد شده بود و مجبورا چند چرخ خیاطی را فروختیم و تعداد کارگرها کمتر شد تا اینکه دیگر توان پرداخت بدهی را نداشتیم از برادر دومم خواستم تا او پیش مادر بیاید و ما طبقه او را رهن کامل دهیم تا از این وضعیت در بیاییم و به خواهر بزرگتر گفتم خانه را بفروشیم و بدهی ها را بدهیم و یک خانه برای مادر بگیریم که گویا دامادها مخالفت کردند و ما تازه عروس را با آن همه جهیزیه به زیر زمین انتقال دادیم و کمی قرض را سبک کردیم یعنی همه اس تقصیر برادر بزرگترم شد که در این فرصت سهم الارث خود را می خواست و من عیان پنج طبقه و تاسیسات آب و برق و فاضلاب شهری ان را به زحمت درست کرده بودم خودم هم راضی به این کار نبودم ولی بدهی من حدود سی جهل میلیون مانده بود که اگر کوچکترین کمکی از طرف دامادها می شد این اتفاقات نمی افتاد و خواهرم ان پیشنهاد شرم آور را نمی داد که برادر شوهرش از هریس مقداری اشیا عتیقه آورده برای فروش ، منکه دخالت نکردم و پسرش رفته بود و دیده و بود جو گیر شده بود ولی من عموی او را رها نکردم چون اینها قبلا هم به اشکال گوناگون برای خانواده ما پاپوش درست کرده بودند و او از من خواست تا به شهرشان بروم و این اشیا را بفروشیم من قبول نکردم اما بچه خواهر م گفت من می روم من هم بخاطر بیماری او و مصرف دوا درب کوچه او را حل دادم که حق نداری تو این خونه از این کارها بکنی بگذار ببینم هدف او چیست که خلاصه خواهر زاده ام به من حمله ور شد و با هم در گیر شدیم و پدر و برادرش را هم آمدند من را گرفتند و او از بالای راه پله می زد رفته بود که چاقو بیاورد مستاجر او را مهار کرد و دخترم و همسرم تا صبح گریه می کردند مخصوصا دخترم که شش سالش بود آنقدر گریه کرده بود که نفس کشان گریه می کرد و.ما فردا صبح با کمک همسایه ها یک کوچه پایین تر منزل گرفتیم و از آنجا بیرونمان کردند
و من پیگیر هدف این شخص بودم
#بیشعوری#پاپوش #تصرف #هریس #آذربایجان #جمال_آباد
#کوپیولیسم #اهر #آسیب #مجله_آذری #نظامات_سلطه
فشار بدهی ها خیلی زیاد شده بود و مجبورا چند چرخ خیاطی را فروختیم و تعداد کارگرها کمتر شد تا اینکه دیگر توان پرداخت بدهی را نداشتیم از برادر دومم خواستم تا او پیش مادر بیاید و ما طبقه او را رهن کامل دهیم تا از این وضعیت در بیاییم و به خواهر بزرگتر گفتم خانه را بفروشیم و بدهی ها را بدهیم و یک خانه برای مادر بگیریم که گویا دامادها مخالفت کردند و ما تازه عروس را با آن همه جهیزیه به زیر زمین انتقال دادیم و کمی قرض را سبک کردیم یعنی همه اس تقصیر برادر بزرگترم شد که در این فرصت سهم الارث خود را می خواست و من عیان پنج طبقه و تاسیسات آب و برق و فاضلاب شهری ان را به زحمت درست کرده بودم خودم هم راضی به این کار نبودم ولی بدهی من حدود سی جهل میلیون مانده بود که اگر کوچکترین کمکی از طرف دامادها می شد این اتفاقات نمی افتاد و خواهرم ان پیشنهاد شرم آور را نمی داد که برادر شوهرش از هریس مقداری اشیا عتیقه آورده برای فروش ، منکه دخالت نکردم و پسرش رفته بود و دیده و بود جو گیر شده بود ولی من عموی او را رها نکردم چون اینها قبلا هم به اشکال گوناگون برای خانواده ما پاپوش درست کرده بودند و او از من خواست تا به شهرشان بروم و این اشیا را بفروشیم من قبول نکردم اما بچه خواهر م گفت من می روم من هم بخاطر بیماری او و مصرف دوا درب کوچه او را حل دادم که حق نداری تو این خونه از این کارها بکنی بگذار ببینم هدف او چیست که خلاصه خواهر زاده ام به من حمله ور شد و با هم در گیر شدیم و پدر و برادرش را هم آمدند من را گرفتند و او از بالای راه پله می زد رفته بود که چاقو بیاورد مستاجر او را مهار کرد و دخترم و همسرم تا صبح گریه می کردند مخصوصا دخترم که شش سالش بود آنقدر گریه کرده بود که نفس کشان گریه می کرد و.ما فردا صبح با کمک همسایه ها یک کوچه پایین تر منزل گرفتیم و از آنجا بیرونمان کردند
و من پیگیر هدف این شخص بودم
#بیشعوری#پاپوش #تصرف #هریس #آذربایجان #جمال_آباد
#کوپیولیسم #اهر #آسیب #مجله_آذری #نظامات_سلطه
۲.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.