بهار که میشد
بهار که میشد
در خونه همیشه باز بود
گاه و بی گاه مهمون و همسایه می اومد و میرفت
خونه رو آب و جارو میکرد
میوه های از درخت چیده شده
همیشه تو انبار و یخچال آماده پذیرایی بود
میوه های رنگا رنگ و تازه
تا صدا می اومد همسایه مهمون نمی خوای؟
نشسته، ننشسته یه پیشت دستی از هر میوه
کنار هم جور میکرد میذاشت جلو مهمون
بهار و تابستون و خیلی دوست دارم، اما اگر بخوام اعتراف کنم بیشتر به خاطر میوه هاش
انگار خدا تو این فصل مهمونی میده،سور و سات راه انداخته 🫠
در خونه همیشه باز بود
گاه و بی گاه مهمون و همسایه می اومد و میرفت
خونه رو آب و جارو میکرد
میوه های از درخت چیده شده
همیشه تو انبار و یخچال آماده پذیرایی بود
میوه های رنگا رنگ و تازه
تا صدا می اومد همسایه مهمون نمی خوای؟
نشسته، ننشسته یه پیشت دستی از هر میوه
کنار هم جور میکرد میذاشت جلو مهمون
بهار و تابستون و خیلی دوست دارم، اما اگر بخوام اعتراف کنم بیشتر به خاطر میوه هاش
انگار خدا تو این فصل مهمونی میده،سور و سات راه انداخته 🫠
- ۱.۰k
- ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط