چشمهایم را بستم و در ستاره باران یک شب عزیز برای یکایک آد

چشمهایم را بستم و در ستاره باران یک شب عزیز برای یکایک آدمهایی که به نوعی با من در ارتباطند هزاران آرزوی خوب کردم.
آرزو کردم خستگی از تن ها و رنجش از دل هاو کدورت ازخونه ها بره .
آرزو کردم غم و درد و بیکاری و فقر و خشم از کوچه ها و خیابون هامون بره.
آرزو کردم جنگ و تبعیض و ظلم و زندان از دنیامون بره.
آرزوی صلح کردم.
آرزوی بخشیدن و بخشیده شدن.
آرزوی صداقت
آرزوی سر سبزی و برکت
آرزوی دوست داشتن و دوست داشته شدن
چشمها را بستم و برای همه شما سلامتی و آرامش قلب آرزو کردم.
چشمها را ببندید و در ستاره باران یک شب عزیز آرزوهای خوب کنید.


یک خاطره داریم و
یک خروار شب؛
که هی تکرار می شود؛
و حافظه ای که
هی از تو پُر می شود؛
و جانی که
هی به لب می رسد
اما در نمی رود...!
‌‌‌‌‎‏‎‌‌‌‌‎‏‎‌‌‌‌‎‏‎‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱۰۰)

شاعرم کردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم تلخ را شیرین سرودم، ز...

نمی خواهم که از چیزی ،به جز تو باخبر باشم !تو می آیی و من می...

دنبال کسی نگردببین چقدر آرام روی صندلی نشسته‌ام ودارم چای می...

‌با روزگار بی تو چگونه به سر کنم یک لحظه هم نمی شود از تو حذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط