چند پارتی تهیونگ
چند پارتی تهیونگ
ویو ا.ت:
امروز از کارم اخراج شدم، همه ی وسایلامو جمع کردم و از محل کار اومدم بیرون و روی جدول کنار خیابون نشستم و شروع کردم به گریه کردن، اینقدر گریه کردم سرم درد گرفت.
پاشدم و به تهیونگ زنگ زدم
علامت ا.ت: _
علامت تهیونگ: +
+ بله
_ سلام تهیونگ کجایی ( با صدای گرفته )
+ چیشده چرا صدات اینجوریه؟ گریه کردی عزیزم؟؟
_ بگو کجایی میام پیشت بهت میگم
+ من با جونگکوک اومدم بار
_ باشه صبر کن الان میام اونجا
+ بیا منتظرتم
سوار ماشینم شدمو رفتم بار، وقتی رسیدم اونجا از پشت شیشه نگاهی به داخل انداختم
تهیونگو دیدم که یه دختره داشت میبوسیدش،
اینقد عصبی بودم که میتونستم کل اونجا رو، رو سر دختره خراب کنم
رفتم جلو و درو جوری کوبیدم و باز کردم که همه ی نگاها برگشت به سمت من
_تهیونگگگگگگ؟؟؟؟ ( با داد خیلی بلند که همه ی اونجارو به لرزه انداخت )
تهیونگ جوری دختره رو هول داد که دختره کوبیده شد به شیشه ی اونجا و شیشه ترک برداشت
+ بیا بریم ا.ت
_ خفه شو نزدیک من نیا ازت متنفرم برو گمشو عوضی
دستمو گرفت و گفت:
+ آروم باش بیا بریم بیرون همچیو بهت میگم
_ ولم کن نمیخوام چیزیو بگی، دیگه چیزی نمونده بگی، میخوام برم ولم کن
+ عزیزم الان دیر وقته خطرناکه نرو
_ دیگه نمیخوام اون ریختتو ببینم ولم کن عوضیییی ( با داد )
بدون اینکه اجازه بدم چیزی بگه با تمام سرعت دویدم تو خیابون و پشت سرمو نگاه نکردم، هیچوقت اینقد ندوییده بودم چون مچ و زانوی پام بدجور درد گرفته بود
فک کنم دو تا میدون رو رد کرده بودم
رفتم تو یه کوچه تاریک و نشستم و شروع کردم به گریه کردن
کلی مشکل داشتم
مامان بابام بهم گیر میدادن، یکی از بهترین دوستامو از دست دادم، از کارم اخراج شدم و الان تهیونگو اونجوری دیدم، سرم از درد داشت منفجر میشد...
منتظر پارت بعدی باشید:)) 💟💜
ویو ا.ت:
امروز از کارم اخراج شدم، همه ی وسایلامو جمع کردم و از محل کار اومدم بیرون و روی جدول کنار خیابون نشستم و شروع کردم به گریه کردن، اینقدر گریه کردم سرم درد گرفت.
پاشدم و به تهیونگ زنگ زدم
علامت ا.ت: _
علامت تهیونگ: +
+ بله
_ سلام تهیونگ کجایی ( با صدای گرفته )
+ چیشده چرا صدات اینجوریه؟ گریه کردی عزیزم؟؟
_ بگو کجایی میام پیشت بهت میگم
+ من با جونگکوک اومدم بار
_ باشه صبر کن الان میام اونجا
+ بیا منتظرتم
سوار ماشینم شدمو رفتم بار، وقتی رسیدم اونجا از پشت شیشه نگاهی به داخل انداختم
تهیونگو دیدم که یه دختره داشت میبوسیدش،
اینقد عصبی بودم که میتونستم کل اونجا رو، رو سر دختره خراب کنم
رفتم جلو و درو جوری کوبیدم و باز کردم که همه ی نگاها برگشت به سمت من
_تهیونگگگگگگ؟؟؟؟ ( با داد خیلی بلند که همه ی اونجارو به لرزه انداخت )
تهیونگ جوری دختره رو هول داد که دختره کوبیده شد به شیشه ی اونجا و شیشه ترک برداشت
+ بیا بریم ا.ت
_ خفه شو نزدیک من نیا ازت متنفرم برو گمشو عوضی
دستمو گرفت و گفت:
+ آروم باش بیا بریم بیرون همچیو بهت میگم
_ ولم کن نمیخوام چیزیو بگی، دیگه چیزی نمونده بگی، میخوام برم ولم کن
+ عزیزم الان دیر وقته خطرناکه نرو
_ دیگه نمیخوام اون ریختتو ببینم ولم کن عوضیییی ( با داد )
بدون اینکه اجازه بدم چیزی بگه با تمام سرعت دویدم تو خیابون و پشت سرمو نگاه نکردم، هیچوقت اینقد ندوییده بودم چون مچ و زانوی پام بدجور درد گرفته بود
فک کنم دو تا میدون رو رد کرده بودم
رفتم تو یه کوچه تاریک و نشستم و شروع کردم به گریه کردن
کلی مشکل داشتم
مامان بابام بهم گیر میدادن، یکی از بهترین دوستامو از دست دادم، از کارم اخراج شدم و الان تهیونگو اونجوری دیدم، سرم از درد داشت منفجر میشد...
منتظر پارت بعدی باشید:)) 💟💜
۷.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.