تادااا^ ^

Prt3

خرس عسلی 🐻 🥞

허니 베어🐻🥞

رفتم دم خونه درو باز کردم و رفتم داخل
لباس راحتیامو پوشیدم و رفتم حموم بعد حموم غذا خوردمو مسواکم زدم بعد رفتم دراز کشیدم رو تخت همش داشتم
به قیافه و صدای ته فک می کردم وقتی به ته فک می کردم لبخند ملیحی رو لبم نشست چشمام خیلی گرم شده بودو از شدت خستگی خوابم برد

ته

اومدم خونه و لباسامو عوض کردم غذا خوردمو رفتم حومو خاستم یکم بخوابم
که بابام زنگ زد
"" مکالمه ""
بابای ته (+) ته(_)
+سلام تهیونگ حالت خوبه
-براچی بهم زنگ زدی
+تو پسرمی نباید ازت خبر داشته باشم؟
-نیازی نیست من از پس مشکلات خودم بر میام و نیازی به تو ندارم
+خب حالا ولش کن حالت خوبه
-به خودم مربوطه اگه کاری نداری خداحافظ
+ ن قط نکن می تونم ببینمت
- من مدرسه ام شرو شده کار دارم
+تو باید برگردی کره مادرت حالش خوب نیست
-ما.....مامان؟ چرا اینقدر بی ارزشه برات چرا شغلت از مامان مهم تره
+حالا یا می ری یا مامانتو از دست می دی
- خیلی خب من پول ندارم برام بیلیط بگیر
+ خیلی خب برا جمعه
- اما امروز شنبه اس اگه تا اون موقع حال مامان بد بشه چی؟
+ کاری نداری خداحافظ
_الو...... الو....... الوووو بابااااااا
عوضی اشغال





بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚🏻‍♀️



لایک کننننننن🚶🏿