پارت پنجم

پارت پنجم

صبح شده بود بیدار شدم خواستم بلند شم هم زمان هانما با بلند شدن من از تخت افتاد پایین منم شروع کردم خندیدن بهش.

میشل : ه-ه-هانما...
از خنده نمیتونستم درست صحبت کنم
هانما با یه قیافه ی خوابالو داشت نگام میکرد یه بالش برداشتم زدم تو صورتش ولی موهاش خراب شدن مثل گربه ها نشسته بود با خونسردی نگام میکرد.
منم میخندیدم بهش.رفتم جلو و موهاشو درست کردم و بلندش کردم.
رفتیم سر میز صبحانه تا صبحانه بخوریم
داشتم شیر شکلات گرم شده میخوردم.
هانما : نظرت در مورد من چیه ؟
یه دفعه که داشتم میخوردم شیر شکلات ریخت بیرون پاشیده شد توی صورتش.
هانما : عههههههعععع سوختمممممم
میشل : نههههععهعهعهع
بلند شدم آب پاشیدم توی صورتش
خواستم بلندش کنم ببرمش آب بزنه توی صورتش یه دفعه پام گیر کرد به صندلی و هم صندلی و هم اون افتادن منم اون زیر دوباره داشتم له میشدم.
با پام هانما رو هل دادم بره کنار...


(یکم دیرشد)
#توکیو_ریونجرز
#هانما
#فیک
دیدگاه ها (۱۳)

پارت شیشمهانما داشت نگام میکرد ینی یه جوری که انگار میخواد ب...

پارت هفتمبه هانما نگاه کردم و بهش چشمک زدم یه لحظه متوجه نشد...

پارت چهارمهانما دستمو گرفت و کشیدم بالا و پنجره رو بست و اند...

پارت سومصورتشو نزدیک صورتم کرد خیلی نزدیک بود ولی یه دفعه زن...

تک پارتی هانما ا/ت ویو...نشسته بودم تو اتاق و داشتم کتاب میخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط