از رنجی خسته ام که از آن من نیست

از رنجی خسته ام که از آنِ من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آنِ من نیست

با نامی زیسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست

از لذتی جان گرفته ام که از آنِ من نیست
به مرگی جان می سپارم که از آنِ من نیست

#احمدشاملو
دیدگاه ها (۲۲)

به زخم های دلت جای گریه می خندید . . .نمک نداشت ،بجایش شکر ب...

از خواب خسته ام .به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم ;چیزی شبیه ...

شب خیابان مثل من استهر از چندیخاطره‌ای بی‌احتیاط می‌گذرددلم ...

کنارت مانده ام اما . . .چه سودی دارد این ماندن . . .؟ !شبیه ...

دل به.....

بقای عشق باورم نیست ولی عشق تو پایانم شدرفتی و خاک من آغشته ...

من و تو می دانیم زندگی در گذر است همچو آواز قناری در باغ من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط