دست های تو

1) دست های تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور می شدم.

۲)
آن قدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
شکرانۀ روزهایی
که کنار تو
راه رفته ام.

۳)
بی آن‌که بوی تو مستم کند
تا ده می‌شمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می‌خورند
و ترانه‌ای متولد می‌شود
که زاده‌یِ دست‌های توست
چه کنم؟
شاعرم
به از تو سرودن معتادم.
دیدگاه ها (۱)

مردمان میگویند ...دل به دل راه قشنگی دارد ،که درونش همه عشق ...

دلم پر استپر از خواستن تو...باید باشی...باشی تا برایت عاشقان...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﺍﯾﻢﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ !" ﺗﻮ "ﻫﻤﯿﺸﻪﺿﻤﯿﺮ ﻏﺎﯾﺐ ...

روزی پرنده‌ها کنار پنجره می‌آیندو از دانه‌های ریز ارزن خبری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط