انعکاس نور خورشید از پنجره میخوره به صورتم ؛ چشمام و باز
انعکاس نور خورشید از پنجره میخوره به صورتم ؛ چشمام و باز میکنم و همچی یادم میاد!
دیشب از دستم ناراحت شدی ؛ داد کشیدی و گفتی تو خیلی دختر مزخرفی هستی ؛ ازت خسته شدم دیگه ؛ گفتی نمیخوام باشی و حتی دیگه دوس داشتنتم نمیخوام!
از زندگیم برو بیرون!...
منم با یه گلویِ سنگینِ پر از بغض چپیدم تو رخت خواب و با هندزفریم انقد زار زدم تا خوابم برد!
امروز صبح همچی یه جور خاصی عجیبه ؛ احساس سبکی میکنم ؛ دلم پرواز کردن میخواد!
طبق معمول مامان با کلافگی در اتاق و باز میکنه و شروع میکنه غر زدن که :
+پاشو دختر ؛ لنگ ظهره!
نگا میکنم به ساعت رو دیوار و با لبخند میگم قربونت بشم مامان ؛ ظهر کجا بود هنوز ساعت یازده ام نشده
دوباره صداش و میبره بالاتر و بلند تر داد میزنه :
+با توام کیانا! پاشو ببینم!
اخمام و میکشم تو هم و میشینم لب تخت ؛ مامان میاد سمتم!
+باز این هندزفری بی صاحاب و کردی تو گوشت خوابیدی الان صدام و نمیشنوی!؟ مگه من تورو صدا نمیکنم!؟
با بهت زل میزنم بهش ؛ من که نشستم لب تخت ؛ جوابم که دادم!
میام از جام بلند شم که صدای جیغ کشیدنش اتاق و پر میکنه!
چیه مامان!؟ چت شد یهو خب!؟
با داد و گریه بابام و صدا میزنه!
+تنش سرده ؛ چشماش و باز نمیکنه!
چی سرده؟ کی چشمش و باز نمیکنه؟
بابا با عجله میاد تو اتاق!
نگاش میکنم و با لبخند میگم: صبح بخیر ؛ بابا چش شده این مامان؟ از صب همش ی جور عجیبی شده!
بدون این که نگام کنه میره سمت مامان و شروع میکنه من و صدا کردن!
اینا چرا اینجوری شدن!؟
بابا ؛ مامان من اینجام!
برمیگردم سمتشون! اینا واسه کی بی تابی میکنن!؟
عه این دختره که رو تخت خوابیده چقدر شبیه منه!
دستم و میزارم رو پیشونیم!
ینی همچی تموم شد!؟
من به آرزوم رسیدم!؟
میرم کنارشون میشینم :
بابا گریه نکنیا! مرد که گریه نمیکنه! مامان دیدی همیشه میگفتی خسته م کردی!؟ دارم میرم یه عمر بشینی خستگی در کنی!
میخندم! دیوانه وار قهقهه میزنم و صدای خنده م با گریه هاشون تو گوشم قاطی میشه!
بابا زنگ میزنه اورژانس!
نگا میکنم به گوشیم که داره زنگ میخوره! اسمت میوفته رو گوشیم!
عه! مگه نگفتی از زندگیت برم بیرون!؟ خب منم رفتم! فقد نمیتونستم بدون تو زندگی کنم!
مامان با گریه جواب میده!
صدات و میشنوم و دوباره دلم میخاد بغلت کنم! البته این دفعه قلبی نیست که ضربانش از شنیدن صدات بره بالا!
میگی : +کیانا!؟...
مامان با گریه میگه : +کیانام رفت!...
...
نشستی سر خاکم!
مگه نگفتم گریه نکن!؟
عاخه حیف این چشمای قشنگ نیس دورت بگردم!؟
من انقد حالم خوبه!
خوشحالم که دیگه بودنم اذیتت نمیکنه!
توام خوب باش ؛ خب!؟
ولی یادت نره دکتره توی گواهی فوت نوشت:
+علت مرگ : ایست قلبی💔
#کیانا_نوشت
بیستم اسفند ماه 99
23:36
حرفاتون و میشنوم👇🏻🙂
https://harfeto.timefriend.net/16145428386420
دیشب از دستم ناراحت شدی ؛ داد کشیدی و گفتی تو خیلی دختر مزخرفی هستی ؛ ازت خسته شدم دیگه ؛ گفتی نمیخوام باشی و حتی دیگه دوس داشتنتم نمیخوام!
از زندگیم برو بیرون!...
منم با یه گلویِ سنگینِ پر از بغض چپیدم تو رخت خواب و با هندزفریم انقد زار زدم تا خوابم برد!
امروز صبح همچی یه جور خاصی عجیبه ؛ احساس سبکی میکنم ؛ دلم پرواز کردن میخواد!
طبق معمول مامان با کلافگی در اتاق و باز میکنه و شروع میکنه غر زدن که :
+پاشو دختر ؛ لنگ ظهره!
نگا میکنم به ساعت رو دیوار و با لبخند میگم قربونت بشم مامان ؛ ظهر کجا بود هنوز ساعت یازده ام نشده
دوباره صداش و میبره بالاتر و بلند تر داد میزنه :
+با توام کیانا! پاشو ببینم!
اخمام و میکشم تو هم و میشینم لب تخت ؛ مامان میاد سمتم!
+باز این هندزفری بی صاحاب و کردی تو گوشت خوابیدی الان صدام و نمیشنوی!؟ مگه من تورو صدا نمیکنم!؟
با بهت زل میزنم بهش ؛ من که نشستم لب تخت ؛ جوابم که دادم!
میام از جام بلند شم که صدای جیغ کشیدنش اتاق و پر میکنه!
چیه مامان!؟ چت شد یهو خب!؟
با داد و گریه بابام و صدا میزنه!
+تنش سرده ؛ چشماش و باز نمیکنه!
چی سرده؟ کی چشمش و باز نمیکنه؟
بابا با عجله میاد تو اتاق!
نگاش میکنم و با لبخند میگم: صبح بخیر ؛ بابا چش شده این مامان؟ از صب همش ی جور عجیبی شده!
بدون این که نگام کنه میره سمت مامان و شروع میکنه من و صدا کردن!
اینا چرا اینجوری شدن!؟
بابا ؛ مامان من اینجام!
برمیگردم سمتشون! اینا واسه کی بی تابی میکنن!؟
عه این دختره که رو تخت خوابیده چقدر شبیه منه!
دستم و میزارم رو پیشونیم!
ینی همچی تموم شد!؟
من به آرزوم رسیدم!؟
میرم کنارشون میشینم :
بابا گریه نکنیا! مرد که گریه نمیکنه! مامان دیدی همیشه میگفتی خسته م کردی!؟ دارم میرم یه عمر بشینی خستگی در کنی!
میخندم! دیوانه وار قهقهه میزنم و صدای خنده م با گریه هاشون تو گوشم قاطی میشه!
بابا زنگ میزنه اورژانس!
نگا میکنم به گوشیم که داره زنگ میخوره! اسمت میوفته رو گوشیم!
عه! مگه نگفتی از زندگیت برم بیرون!؟ خب منم رفتم! فقد نمیتونستم بدون تو زندگی کنم!
مامان با گریه جواب میده!
صدات و میشنوم و دوباره دلم میخاد بغلت کنم! البته این دفعه قلبی نیست که ضربانش از شنیدن صدات بره بالا!
میگی : +کیانا!؟...
مامان با گریه میگه : +کیانام رفت!...
...
نشستی سر خاکم!
مگه نگفتم گریه نکن!؟
عاخه حیف این چشمای قشنگ نیس دورت بگردم!؟
من انقد حالم خوبه!
خوشحالم که دیگه بودنم اذیتت نمیکنه!
توام خوب باش ؛ خب!؟
ولی یادت نره دکتره توی گواهی فوت نوشت:
+علت مرگ : ایست قلبی💔
#کیانا_نوشت
بیستم اسفند ماه 99
23:36
حرفاتون و میشنوم👇🏻🙂
https://harfeto.timefriend.net/16145428386420
۲۶.۹k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹