با من دلشده گر یار نسازد چه کنم

با منِ دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
دلِ غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟

بر من آن است که با فرقت او می‌سازم
وصلش ار با منِ بیچاره نسازد چه کنم؟

جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر؛
تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟

خود گرفتم که سر اندر ره عشقش بازم
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟

یاد ناورد نیاورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارِگیَم پَست نسازد چه کنم؟

چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟

من بدان فخر کنم کز غم او کشته شوم
گر عراقی به چنین فخر ننازد چه کنم؟...

فخرالدین_عراقی
دیدگاه ها (۴)

آنقدر بی تو در این شهر خرابم که نگوآنقدر دوری تو داده عذابم ...

خدا تنها امیدیست ڪہوقتے همہ رفتند، مےماندوقتے همہ تنهایت گذا...

هرچه آرزوی خوبه مال شما‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•

سلام بہ امروز خوش آمدیدسلام بر نگاه هایے کہصداقت زینتشان است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط