part◇¹⁵
چشمان خمار تو
ا/ت ویو: با اجوما از پله ها رفتیم پایین و بعد رفتیم سمت اتاق ندیمه ها ، اجوما رفت و برام یه لباس آورد و داد بهم ، یه لباس خدمتکاری بود لباسو ازش گرفتم و بعد اجوما گفت:
اجوما: دخترم بشین تا قوانینو بهت بگم. هی قانون اول اینِکه کاراتو تمیز و مرتب انجام بدی و به موقع سر کارت باشی وگرنه در غیر این صورت تنبیه میشی. قانون دوم اگر ارباب هرکاری چه خوب چه بد ازت خواست انجام ندی تنبیه میشی.
ا/ت: چجور تنبیهی؟
اجوما: بستگی داره ، ارباب تنبیه های مشخص نداره
اجوما: قانون سوم ، اربابو فقط ارباب صدا میزنی نه هیچ چیز دیگه ای فهمیدی؟
ا/ت: اوهوم
اجوما: خب خوبه از فردا که حالت بهتر شد کارتو شروع میکنی اون تخت اخریَم مال توعه
ا/ت: باشه
راوی: اجوما رفت و ا/ت رفت نشست رو تختش
*فلش بک به شب دزدی وقتی که سارا رفت خونه پیش می چا*
سارا ویو: اون شب پیش می چا خوابیدم ، صبح که بیدار شدم دیدم که یه عده اومدن تو خونه سریع می چا رو بیدار کردم و باهم دیگه رفتیم سمت اون آدما
می چا: شما کی هستید؟
راوی: یونگی بعد از تحقیق درمورد ا/ت دوستاشو که مثل برادراش میمونن رو فرستاد جایی که ا/ت زندگی میکنه تا هم دستشو براش ببرن.
می چا: شما کی هستید؟
راوی: جیهوپ گلدون تزئینی روی میز رو سر جاش گذاشت و اومد جلو و گفت: ما دوستیم
می چا: لطفا از خونه من برید بیرون
جیهوپ: اون دخترو بده به من تا از خونت بریم
راوی: می چا سارا رو پشتش قایم کرد و گفت: فک کردی میزارم دخترمو ازم بگیری
بعد جیهوپ اسلحشو در آورد و روبروی می چا گرفت و گفت: کاری که میگمو انجام بده
می چا: کجا میخوای ببریش
جیهوپ: همونجایی که ازش دزدی کرده
راوی: بعد این حرف یه چش قُره ای به سارا رفت
می چا: منم میام
جیهوپ: نمیشه اگه بیشتر از این اسرار کنی جلوی چشمت میکشمِش ، نگران نباش اتفاق ی براش نمیافته میخوام ببرمش پیش همدستش ا/ت
می چا: ا/ت؟ اون حالش خوبه؟
جیهوپ: دیگه خیلی داری حرف میزنی
راوی: بعد جیهوپ به نامجون اشاره کرد که سارا رو بیاره. نامجون رفت سمت سارا و بازوشو گرفت و هلش داد و رفتن سمت در خروجی و هیچکس اصلا به می چا که داشت التماس میکرد که سارا رو نبرن توجه نمیکرد که همون لحظه یکی از اون پسرا اومد سمت می چا و بهش گفت:
جونگکوک: نگران نباشید من حواسم بهش هست[ با لبخند ]
راوی: می چا دید که این پسر با بقیه فرق داره و به نظر مهربون میاد برای همین باعث شد که می چا بتونه بهش اعتماد کنه .
می چا: قول میدی که مواظبش باشی؟
کوک: آره
راوی: بعدش کوک رفت و می چا رو با یه عالمه فکر و خیال که الان چه بلایی سر ا/ت و سارا میاد تنها گذاشت.
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
اسلاید دوم: لباس خدمتکاری ا/ت
ا/ت ویو: با اجوما از پله ها رفتیم پایین و بعد رفتیم سمت اتاق ندیمه ها ، اجوما رفت و برام یه لباس آورد و داد بهم ، یه لباس خدمتکاری بود لباسو ازش گرفتم و بعد اجوما گفت:
اجوما: دخترم بشین تا قوانینو بهت بگم. هی قانون اول اینِکه کاراتو تمیز و مرتب انجام بدی و به موقع سر کارت باشی وگرنه در غیر این صورت تنبیه میشی. قانون دوم اگر ارباب هرکاری چه خوب چه بد ازت خواست انجام ندی تنبیه میشی.
ا/ت: چجور تنبیهی؟
اجوما: بستگی داره ، ارباب تنبیه های مشخص نداره
اجوما: قانون سوم ، اربابو فقط ارباب صدا میزنی نه هیچ چیز دیگه ای فهمیدی؟
ا/ت: اوهوم
اجوما: خب خوبه از فردا که حالت بهتر شد کارتو شروع میکنی اون تخت اخریَم مال توعه
ا/ت: باشه
راوی: اجوما رفت و ا/ت رفت نشست رو تختش
*فلش بک به شب دزدی وقتی که سارا رفت خونه پیش می چا*
سارا ویو: اون شب پیش می چا خوابیدم ، صبح که بیدار شدم دیدم که یه عده اومدن تو خونه سریع می چا رو بیدار کردم و باهم دیگه رفتیم سمت اون آدما
می چا: شما کی هستید؟
راوی: یونگی بعد از تحقیق درمورد ا/ت دوستاشو که مثل برادراش میمونن رو فرستاد جایی که ا/ت زندگی میکنه تا هم دستشو براش ببرن.
می چا: شما کی هستید؟
راوی: جیهوپ گلدون تزئینی روی میز رو سر جاش گذاشت و اومد جلو و گفت: ما دوستیم
می چا: لطفا از خونه من برید بیرون
جیهوپ: اون دخترو بده به من تا از خونت بریم
راوی: می چا سارا رو پشتش قایم کرد و گفت: فک کردی میزارم دخترمو ازم بگیری
بعد جیهوپ اسلحشو در آورد و روبروی می چا گرفت و گفت: کاری که میگمو انجام بده
می چا: کجا میخوای ببریش
جیهوپ: همونجایی که ازش دزدی کرده
راوی: بعد این حرف یه چش قُره ای به سارا رفت
می چا: منم میام
جیهوپ: نمیشه اگه بیشتر از این اسرار کنی جلوی چشمت میکشمِش ، نگران نباش اتفاق ی براش نمیافته میخوام ببرمش پیش همدستش ا/ت
می چا: ا/ت؟ اون حالش خوبه؟
جیهوپ: دیگه خیلی داری حرف میزنی
راوی: بعد جیهوپ به نامجون اشاره کرد که سارا رو بیاره. نامجون رفت سمت سارا و بازوشو گرفت و هلش داد و رفتن سمت در خروجی و هیچکس اصلا به می چا که داشت التماس میکرد که سارا رو نبرن توجه نمیکرد که همون لحظه یکی از اون پسرا اومد سمت می چا و بهش گفت:
جونگکوک: نگران نباشید من حواسم بهش هست[ با لبخند ]
راوی: می چا دید که این پسر با بقیه فرق داره و به نظر مهربون میاد برای همین باعث شد که می چا بتونه بهش اعتماد کنه .
می چا: قول میدی که مواظبش باشی؟
کوک: آره
راوی: بعدش کوک رفت و می چا رو با یه عالمه فکر و خیال که الان چه بلایی سر ا/ت و سارا میاد تنها گذاشت.
•ادامه دارد•
▪︎چشمان خمار تو▪︎
اسلاید دوم: لباس خدمتکاری ا/ت
۵۸.۸k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.