من دخترکی معصوم درونم نفس می کشد

من ، دخترکی معصوم ، درونم نفس می کشد .
دخترکی که رسمِ دلبری را خوب می داند !
که هنوز هم دلش ؛ عروسک می خواهد ، آغوش می خواهد ، نوازش می خواهد ، حمایت می خواهد ...
هنوز هم دلم می خواهد با گریه و پای کوبی هایِ کودکانه به تمامِ خواسته هایم برسم .
من هنوز هم عاشقِ لباس های گُل گلی و رنگ رنگیِ دلبرانه ام ،
دنیای صورتیِ درونم بوی کهنگی نمی دهد !
هنوز هم دور از چشمِ قضاوت ها ساعت هایی به دنیای صورتی ام می روم و دخترک بازیگوشی می شوم که صدای خنده های کودکانه اش گوشِ فَلَک را کر می کند !
دنیا بی رحم است که ناچارم خودم را بانویی پخته و باصَلابت جلوه دهم ،
بانویی که ناگُزیر ، کودکِ مِهرطلبِ درونش را از چشم هایِ هرزه پنهان می کند ...
وگرنه ؛
"من هنوز هم همان دخترکِ معصوم و بازیگوشم ، که دلش آغوش امنی می خواهد تا در آن بدونِ هیچ دلهره ای ، شیطنت کند ..."
دیدگاه ها (۲)

دختر روز نمی خواهد؛کمی امنیت به او بدهید؛تمام روزها روز دختر...

دلم برای دخترک درونم تنگ شده...دخترکی که با یک لواشک و عروسک...

درد دارد وقتی ...من عاشقانه هایم را می نویسم ...دیگران یادِ ...

در آرزوی تو عمر بردم شب و روزعمرم همه رفت و آرزوی تو نرفت......

چپتر ۱۰ _ سقوط سایهسال ها از روزی که باربارا دوباره به دنیا ...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط