مجلس میهمانی بود پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود

مجلس میهمانی بود. پیرمرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین گذاشت...
چون دسته عصا بر زمین بود تعادل کامل نداشت
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین گذاشته...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی تمسخر آمیز به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!!
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است نمیخواهم فرش خانه تان خاکی شود...

"مواظب قضاوت هایمان باشیم"
دیدگاه ها (۱۰)

‏‏─═हई╬leyla╬ईह═─بابام میگفت:دختر داشتن خیلے غمناکه چون باید...

نسل آریایی تغییر نمی‌کند#لر

‌میانِ لباسهایِ آویزانروی بندِرختچشمهایِ زنی پیداستکه تمام ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط