خوب گوش بدید و بهش فکر کنید:
خوب گوش بدید و بهش فکر کنید:
چند روز قبل یه آقایی اومد توی شلوغی آزمایشگاه همه رو زد کنار و گفت من آزمایش اورژانسی دارم!
همه اون مراجعا آزمایششون اورژانسی بود...
برگه پذیرشش رو گرفتم و گفتم: بشینید...
شروع کرد داد و قال؛ اینبار محکم تر گفتم : بشینید...
پسرش، یه پسربچه 10_12 ساله بود. به ظاهر خیلی میترسید. ولی در واقع این پدر بود که میترسید.
برگه هارو دادم داخل و به همکارم گفتم: برو کمک نمونه گیر...
صدای داد و بیداد پدر بلند بود.
خودم رفتم. شروع کرد سر من داد زدن و چرند گفتن.
خیلی محکم و با صدای بلند گفتم: سر من داد نزن. پسر شما میترسه. طبیعیه. حرف نزن بذار کارم رو انجام بدم.
بد رگ بود و به زحمت رگش رو پیدا کردم. داد و بیداد پدر بقیه همکارا رو جمع کرده بود. سریع نمونه رو گرفتم.
چندبار موقع لمس دستش برا پیدا کردن رگ آقای رحمانی برگشت و گفت: بذار همکارم کارش رو انجام بده...
کار که تموم شد اون آقا شروع کرد با داد ماجرای رگ گیری پسرش تو یه بیمارستان دیگه رو تعریف کردن و بعد چنان تعبیر جنسی و وحشتناکی به کار برد که من به عنوان یک زن توی اون جمع نمیتونستم سرم رو بالا بیارم...
همکارام مرد رو بیرون کردند...
حالا اگر تو این وضعیت من یا یکی از همکارام کنترلشون رو از دست میدادیم و با اون فرد درگیر میشدیم و شما یک دفعه وارد میشدید، چه کسی رو مقصر میدید؟
عجب پرسنل بداخلاقی؟
کادر درمان باید صبور باشه؟
این کارمندا همشون یه جورند؟
بالاخره اون بیمار بود و شما پول میگیرید که براش خدمات ارائه بدید؟
شما برشی از یک واقعه رو که فردی داره مورد ظلم به نگاه شما قرار میگیره میبینید...
حتی یه درصد فکر نمیکنید این فرد مقابل هم ممکنه دلیلی داشته باشه و اگر خودتون در جایگاهش بودید چه بسا رفتاری خیلی بدتر نشون میدادید...
من این سالها فهمیدم باید تلاشم رو برای انجام کار درست انجام بدم...
اما همونطور که بقیه نمیتونند برش زمانی قبل از ماجرای من رو ببینند من هم نمیتونم رفتار بقیه رو قضاوت و تحلیل کنم...
من همونطور که به افراد دیگه میگم شما جای من نیستید، به خودم هم میگم من جای اون آدم نیستم...
همین
چند روز قبل یه آقایی اومد توی شلوغی آزمایشگاه همه رو زد کنار و گفت من آزمایش اورژانسی دارم!
همه اون مراجعا آزمایششون اورژانسی بود...
برگه پذیرشش رو گرفتم و گفتم: بشینید...
شروع کرد داد و قال؛ اینبار محکم تر گفتم : بشینید...
پسرش، یه پسربچه 10_12 ساله بود. به ظاهر خیلی میترسید. ولی در واقع این پدر بود که میترسید.
برگه هارو دادم داخل و به همکارم گفتم: برو کمک نمونه گیر...
صدای داد و بیداد پدر بلند بود.
خودم رفتم. شروع کرد سر من داد زدن و چرند گفتن.
خیلی محکم و با صدای بلند گفتم: سر من داد نزن. پسر شما میترسه. طبیعیه. حرف نزن بذار کارم رو انجام بدم.
بد رگ بود و به زحمت رگش رو پیدا کردم. داد و بیداد پدر بقیه همکارا رو جمع کرده بود. سریع نمونه رو گرفتم.
چندبار موقع لمس دستش برا پیدا کردن رگ آقای رحمانی برگشت و گفت: بذار همکارم کارش رو انجام بده...
کار که تموم شد اون آقا شروع کرد با داد ماجرای رگ گیری پسرش تو یه بیمارستان دیگه رو تعریف کردن و بعد چنان تعبیر جنسی و وحشتناکی به کار برد که من به عنوان یک زن توی اون جمع نمیتونستم سرم رو بالا بیارم...
همکارام مرد رو بیرون کردند...
حالا اگر تو این وضعیت من یا یکی از همکارام کنترلشون رو از دست میدادیم و با اون فرد درگیر میشدیم و شما یک دفعه وارد میشدید، چه کسی رو مقصر میدید؟
عجب پرسنل بداخلاقی؟
کادر درمان باید صبور باشه؟
این کارمندا همشون یه جورند؟
بالاخره اون بیمار بود و شما پول میگیرید که براش خدمات ارائه بدید؟
شما برشی از یک واقعه رو که فردی داره مورد ظلم به نگاه شما قرار میگیره میبینید...
حتی یه درصد فکر نمیکنید این فرد مقابل هم ممکنه دلیلی داشته باشه و اگر خودتون در جایگاهش بودید چه بسا رفتاری خیلی بدتر نشون میدادید...
من این سالها فهمیدم باید تلاشم رو برای انجام کار درست انجام بدم...
اما همونطور که بقیه نمیتونند برش زمانی قبل از ماجرای من رو ببینند من هم نمیتونم رفتار بقیه رو قضاوت و تحلیل کنم...
من همونطور که به افراد دیگه میگم شما جای من نیستید، به خودم هم میگم من جای اون آدم نیستم...
همین
۱۱.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.