چند شاتی کوک
شات اول
_مامان رسیدیم
+کم مونده پسرم
=به نظر خیلی هیجان زده ای پسرم
_آره پدر سعول شهر خیلی خوبی هست در ضمن کیم ا/ت هم اینجا زندگی میکنه
=همون ایدل مورد علاقت
_آره
+مدرسه ات فردا هست پسرم وقتی رسیدیم وسایلت رو بچین و بخواب تا صبح بیدار بشی
_باشه مامان گوشیم رو در آوردم و به عکس ا/ت نگاه کردم ایدل مورد علاقه ام بود حتی بخاطرش طبل یاد گرفته بودم بزنم چون اون خیلی دوست داشت الانم به سعول اومدیم شنیدم اونم توی مدرسه درس میخونه هنوز امیدوارم یه بار ببینمش 15 مین بعد رسیدیم خونه پدرم که قبلا اینجا بود از ماشین پیاده شدیم تا شب وسایل ها رو چیدیم و بعد از شام هم خوابیدم صبح بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم بعد از خوردن لقمه ای که مامانم برام درست کرده بود راهی مدرسه شدم میدونستم کجاست قبلا توی اینترنت نگاه کرده بودم وقتی رسیدم بهش نگاه کردم ساختمان خیلی بزرگی با نمای قدیمی ولی زیبا بود رفتم داخل به اطراف نگاه کردم خیلی بزرگ بود هنوز برای شروع کلاس ها وقت مونده بود پس تصمیم گرفتم یکم بگردم رفتن حیاط پشتی بعضی بچه ها بسکتبال بازی میکردند یهو توپ با شتاب به سمتم پرتاب شد نتونستم کاری کنم یهو یکی توپ رو گرفت انگار ناجیم بود روم رو برگردوندم که با چیزی که دیدم شاخ درآوردم اون کیم ا/ت بود با دهنی باز نگاهش کردم که لبخندی زد و خطاب به بچه ها گفت هی سال اولی ها مراقب باشید نزدیک بود تازه وارد ضربه مغزی ببینه بعد هم روش رو سمتم کرد و گفت بیشتر مواظب باش بعد هم سمت بچه ها رفت هنوز توی شک بودم بهش نگاه کردم مثل بچه ها مشغول بازی بود لباس های ورزشی پوشیده بود حتی از عکساش هم خوشگل تر بود منم مشغول نگاه کردنش شدم انگار وارد بود خیلی خوب بازی میکرد با آخرین گلی که زد همه براش دست زدن اما من همچنان نگاهش میکردم با صدای زنگ به خودم اومد زنگ کلاس بود باید میرفتیم کلاس
نگاهم رو از ا/ت گرفتم و رفتم داخل هنوز کامل نمیشناختم کلاسم رو پس رفتم دفتر مدیر.......
_مامان رسیدیم
+کم مونده پسرم
=به نظر خیلی هیجان زده ای پسرم
_آره پدر سعول شهر خیلی خوبی هست در ضمن کیم ا/ت هم اینجا زندگی میکنه
=همون ایدل مورد علاقت
_آره
+مدرسه ات فردا هست پسرم وقتی رسیدیم وسایلت رو بچین و بخواب تا صبح بیدار بشی
_باشه مامان گوشیم رو در آوردم و به عکس ا/ت نگاه کردم ایدل مورد علاقه ام بود حتی بخاطرش طبل یاد گرفته بودم بزنم چون اون خیلی دوست داشت الانم به سعول اومدیم شنیدم اونم توی مدرسه درس میخونه هنوز امیدوارم یه بار ببینمش 15 مین بعد رسیدیم خونه پدرم که قبلا اینجا بود از ماشین پیاده شدیم تا شب وسایل ها رو چیدیم و بعد از شام هم خوابیدم صبح بلند شدم و رفتم یه دوش گرفتم بعد از خوردن لقمه ای که مامانم برام درست کرده بود راهی مدرسه شدم میدونستم کجاست قبلا توی اینترنت نگاه کرده بودم وقتی رسیدم بهش نگاه کردم ساختمان خیلی بزرگی با نمای قدیمی ولی زیبا بود رفتم داخل به اطراف نگاه کردم خیلی بزرگ بود هنوز برای شروع کلاس ها وقت مونده بود پس تصمیم گرفتم یکم بگردم رفتن حیاط پشتی بعضی بچه ها بسکتبال بازی میکردند یهو توپ با شتاب به سمتم پرتاب شد نتونستم کاری کنم یهو یکی توپ رو گرفت انگار ناجیم بود روم رو برگردوندم که با چیزی که دیدم شاخ درآوردم اون کیم ا/ت بود با دهنی باز نگاهش کردم که لبخندی زد و خطاب به بچه ها گفت هی سال اولی ها مراقب باشید نزدیک بود تازه وارد ضربه مغزی ببینه بعد هم روش رو سمتم کرد و گفت بیشتر مواظب باش بعد هم سمت بچه ها رفت هنوز توی شک بودم بهش نگاه کردم مثل بچه ها مشغول بازی بود لباس های ورزشی پوشیده بود حتی از عکساش هم خوشگل تر بود منم مشغول نگاه کردنش شدم انگار وارد بود خیلی خوب بازی میکرد با آخرین گلی که زد همه براش دست زدن اما من همچنان نگاهش میکردم با صدای زنگ به خودم اومد زنگ کلاس بود باید میرفتیم کلاس
نگاهم رو از ا/ت گرفتم و رفتم داخل هنوز کامل نمیشناختم کلاسم رو پس رفتم دفتر مدیر.......
۴۷.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.