تنهاترین زن تاریخ منم

تنهاترین زن تاریخ منم
وقتی بہ جُرم دوست داشتنت چمن‌زار گیسوانم را بچینند و دستانم را قطع ڪنند بہ گناه تمام عاشقانہ‌هایی ڪہ براے تو نوشتم
غمگین‌ترین زن تاریخ منم
وقتی حتی دستم بہ بلندای خیالت هم نمی‌رسد و هر روز هزاران هزار رویایم را تبعید مےڪنند بہ سرزمین دلتنگی
چقدر بی‌پناهم در این عصر یخبندانِ عشق و احساس
و چقدر عاجزم از این همہ زن بودنم
تو را ڪجای این قصہ آرزو ڪنم تا بہ گوش ڪسی نرسد و مرا عبرتی نڪنند برای زنانِ ترسوی قبیلہ‌ام
چقدر تلخ‌ست این همہ زن بودن...
دیدگاه ها (۴۲)

بعد از داشتنم دست از دوست داشتنم بر ندار؛باز تو خیابون روسری...

چشمانتصدات لبخندتلبخندتلبخندتنفس هایت بهانه ای هست برایِ ؛دی...

خب آدم جوش می آورد.... فکر کن یک مشت انرژی لعنتی بماند درونت...

اگه از من بپرسی "آدما چند بار تو زندگیشون عاشق میشن" بهت میگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط