پیش از انکه واپسین نفس را برارم

پیش از آنکه واپسین نفس را برآرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
بر آنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش‌انگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که‌ام
که می‌توانم باشم
که می‌خواهم باشم؟
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱)

‏باران که هیچ...با تو مرگ هم عاشقانه است... @Baharnarengpoem

در سال نو، برایت آرزوهایی دارم دست یافتنیخنده هایی بی وقفهرا...

آسمانت چه قدر بارانی !روزهایت چه قدر کوتاه اند !مانده ام! چه...

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوال‌پرسی که کردم انگار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط