ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
که چون شراب برون داده راز پنهان را
به باد دست، کلید خزانه را مسپار
مده به دست صبا زلف عنبرافشان را
مکن به ماه نو ابروی یار را تشبیه
چه نسبت است به محراب طاق نسیان را؟
درازدستی اهل هوس ز گستاخی
به ماه مصر گوارا نمود زندان را
ز لطف و قهر تو مهرم نمیشود کم و بیش
که پشت و رو نبود آفتاب تابان را
گره به جبههی آیینهوار خویش مزن
مکن به طوطی خوش حرف تنگ، میدان را
اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی
ز دست ما نگرفته است کس گریبان را
ز بس که خلق تنک مایهاند از انصاف
به سیم قلب نگیرند ماه کنعان را
بر آن گروه حلال است دعوی همت
که چین جبهه شمارند مد احسان را
کباب حسن گلوسوز تشنگی گردم!
که سرد بر دل من کرد آب حیوان را
جدا نمیشود از هم، دو دل یکی چو شود
نمیتوان ز دل ما کشید پیکان را
غلط به کاغذ ابری کنند دیده وران
فشرد بس که فلک ابرهای احسان را
در آن سری که بود خارخار شوق، کند
چو گردباد به یک پای طی، بیابان را
ز ناقصان بصیرت بلندپروازی
سر از دریچه برون کردن است کوران را
خرید خون خود از ناز نعمت الوان
فشرد بر جگر خویش هر که دندان را
ز آه دل نگشاید که از گشاد خدنگ
دل گرفته نگردد شکفته پیکان را
سخن به مردم فهمیده عرض کن #صائب
به شوره زار مکن صرف، آب حیوان را
#صائب_تبریزی
هرچند نمیفهمی...
که چون شراب برون داده راز پنهان را
به باد دست، کلید خزانه را مسپار
مده به دست صبا زلف عنبرافشان را
مکن به ماه نو ابروی یار را تشبیه
چه نسبت است به محراب طاق نسیان را؟
درازدستی اهل هوس ز گستاخی
به ماه مصر گوارا نمود زندان را
ز لطف و قهر تو مهرم نمیشود کم و بیش
که پشت و رو نبود آفتاب تابان را
گره به جبههی آیینهوار خویش مزن
مکن به طوطی خوش حرف تنگ، میدان را
اگر تو دامن خود را به دست ما ندهی
ز دست ما نگرفته است کس گریبان را
ز بس که خلق تنک مایهاند از انصاف
به سیم قلب نگیرند ماه کنعان را
بر آن گروه حلال است دعوی همت
که چین جبهه شمارند مد احسان را
کباب حسن گلوسوز تشنگی گردم!
که سرد بر دل من کرد آب حیوان را
جدا نمیشود از هم، دو دل یکی چو شود
نمیتوان ز دل ما کشید پیکان را
غلط به کاغذ ابری کنند دیده وران
فشرد بس که فلک ابرهای احسان را
در آن سری که بود خارخار شوق، کند
چو گردباد به یک پای طی، بیابان را
ز ناقصان بصیرت بلندپروازی
سر از دریچه برون کردن است کوران را
خرید خون خود از ناز نعمت الوان
فشرد بر جگر خویش هر که دندان را
ز آه دل نگشاید که از گشاد خدنگ
دل گرفته نگردد شکفته پیکان را
سخن به مردم فهمیده عرض کن #صائب
به شوره زار مکن صرف، آب حیوان را
#صائب_تبریزی
هرچند نمیفهمی...
۷۳.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰