جزیره کشف نشده 🌴 پارت۳۲ 💚

ــ هیچ کار.
لیندا: نکنه منو گروگان گرفتید تا اونا هیچ کاری نکنن؟
ــ لیندا چرا باور نمیکنی؟
لیندا: چون دروغگویید.
ــ جین آدرس و شماره هاشونو بهش بده خیالش راحت بشه.
لیندا: اصلا دیوید کجاست از دیشب تا حالا ندیدمش.
ــ جین تو میدونی؟
لیندا: بلایی سرش آوردی؟
ــ من با اون چیکار دارم؟
لیندا: ممکنه کاری داشته باشی.
+ من اینجام.
ــ خوب شد اومدی وگرنه این میخواست جنگ راه بندازه بخاطرت.
*لیندا
این پسره خیلی شورشو درآورده...........
ــ کجا بودی؟
دیوید: رفته بودم یکمی اطرافو بگردم.
ــ چرا بهم نگفتی؟
دیوید: خواب بودی.
ــ چرا گم نشدی؟
دیوید: باید گم میشدم؟
ــ آره از دستت راحت میشدم.
دیوید: لیندا من میرم اتاقم. حوصله بحثو کلکل ندارم.
ــ باشه. برو.
*نامجون
لیندا هم رفت باهاش..............
جین: اوضاع به هم ریخت.
ــ خیلی..
جین: من دیگه برم کار دارم.
ــ یادت نره اونا رو براش بفرستی وگرنه باز قاطی میکنه.
جین: اوکی حتما.
جین رفت. سرم باز شروع کرد. رفتم به اتاق یوری.............






ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts