فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
part²⁷
چه مین با این حال که خیلی زیاد خوابش میاد نمیخوابه و تا صبح که بیمار دیگه ای نداره، حواسش به جونگکوک هست و وضعیتش را چک میکنه
چه مین ساعت ها بیداره و تا صبح
وقتی که صبح میشه از اتاق جونگکوک بیرون میره و داخل دفتر خودش میشه
هنوز بیماری نداشت
روی صندلی نشست و به در خیره شد
چه مین خیلی خسته بود و نیاز به خواب داشت ولی به خودش اجازه خواب نمیداد
بلند شد و از دفتر بیرون رفت
سمت کافه تریا رفت و یه قهوه گرفت و به دفترش رفت و روی صندلی نشست و شروع به خوردن قهوه کرد
داشت قهوه اش را میخورد که در دفتر زده شد و بعد باز شد
ویو چه مین
در دفتر زده شد و بعد باز شد
یه مَرد هیکلی بزرگ با کت شلوار مشکلی با عینک وارد اتاق شد
از روی صندلی بلند شدم و گفتم...
+کمکی از دستم برمیاد؟
مرد عینکش را برمیدارد و وارد اتاق میشود و در اتاق را میبندد و میگوید...
Man:دنبال یه بیمار میگردم
+چه بیماری؟
Man:دیشب حدود ساعت ۳شب یه مرد قد بلند،چشم مومشکلی با زخمی آمد توی این بیمارستان و تنها دکتری دیشب بیدار بود شما بودید
+خب؟
Man:اتاق اون مَرد کجاست؟
+شرمنده ام آقا ولی مننمیتونم کمکی بهتون بکنم؛اینجا بیماران زیادی میان برای همین یادمنیست پس اگه دیگه کاری ندارید میتونید برید من کار دارم
Man:درسته خانم راست میگید ولی فکر نکنم اینقدر حافظه ای کوتاه مدت داشته باشید که دیشب رو یادتون بره،درسته؟
+درسته یادم نمیره ولی من تنها دکتر اینجا نیستم
Man:درسته شما تنها دکتر اینجا نیستید،ولی دیشب فقط شما بیاد بودید، پس ممنون میشم بگید
+شرمنده ام آقا ولی کمکی از دستم برنمیاد
Man:متوجه ام خانم، ولی کاری نکنید که با زبون دیگه ای باهاتون صحبت کنم
+اینجا بیمارستان اقا،اگه دنبال کسی هستید میتونید برید از پذیرش بپرسید، مننمیتونم کاری کنم،بفرماید بیرون
Man:ما بازم باهم کار داریم خانم
مرد از اتاق میره بیرون
ویو چه مین
میدونستم که داره کی رو میگه
جونگکوک رو میگفت
حس خوبی به مَرده نداشتم برای همین بهش نگفتم که جونگکوک کجاست
وقتی مَرده از دفتر رفت بیرون
سریع از دفتر رفتم بیرون سمت اتاق جونگکوک
در اتاق جونگکوک رو باز کردم و رفتم داخل
و وقتی که به تخت جونگکوکنگاه کردم کسی نبود
لباس بیمار که تَن جونگکوک بود روی تخت افتاده بود، لباس های خود جونگکوک که دیشب پوشیده بود و خونی بود توی اتاق نبود
سریع برگشتم تا برم از پذیرش بپرسم که با بدن محکمی برخورد کردم
فکرکردمجونگکوک و وقتی که سرم رو بالا آوردم جونگکوک نبود
همون مَرده بود که دنبال جونگکوکه
از پرسیدم...
continues...
ادامه دارد...
part²⁷
چه مین با این حال که خیلی زیاد خوابش میاد نمیخوابه و تا صبح که بیمار دیگه ای نداره، حواسش به جونگکوک هست و وضعیتش را چک میکنه
چه مین ساعت ها بیداره و تا صبح
وقتی که صبح میشه از اتاق جونگکوک بیرون میره و داخل دفتر خودش میشه
هنوز بیماری نداشت
روی صندلی نشست و به در خیره شد
چه مین خیلی خسته بود و نیاز به خواب داشت ولی به خودش اجازه خواب نمیداد
بلند شد و از دفتر بیرون رفت
سمت کافه تریا رفت و یه قهوه گرفت و به دفترش رفت و روی صندلی نشست و شروع به خوردن قهوه کرد
داشت قهوه اش را میخورد که در دفتر زده شد و بعد باز شد
ویو چه مین
در دفتر زده شد و بعد باز شد
یه مَرد هیکلی بزرگ با کت شلوار مشکلی با عینک وارد اتاق شد
از روی صندلی بلند شدم و گفتم...
+کمکی از دستم برمیاد؟
مرد عینکش را برمیدارد و وارد اتاق میشود و در اتاق را میبندد و میگوید...
Man:دنبال یه بیمار میگردم
+چه بیماری؟
Man:دیشب حدود ساعت ۳شب یه مرد قد بلند،چشم مومشکلی با زخمی آمد توی این بیمارستان و تنها دکتری دیشب بیدار بود شما بودید
+خب؟
Man:اتاق اون مَرد کجاست؟
+شرمنده ام آقا ولی مننمیتونم کمکی بهتون بکنم؛اینجا بیماران زیادی میان برای همین یادمنیست پس اگه دیگه کاری ندارید میتونید برید من کار دارم
Man:درسته خانم راست میگید ولی فکر نکنم اینقدر حافظه ای کوتاه مدت داشته باشید که دیشب رو یادتون بره،درسته؟
+درسته یادم نمیره ولی من تنها دکتر اینجا نیستم
Man:درسته شما تنها دکتر اینجا نیستید،ولی دیشب فقط شما بیاد بودید، پس ممنون میشم بگید
+شرمنده ام آقا ولی کمکی از دستم برنمیاد
Man:متوجه ام خانم، ولی کاری نکنید که با زبون دیگه ای باهاتون صحبت کنم
+اینجا بیمارستان اقا،اگه دنبال کسی هستید میتونید برید از پذیرش بپرسید، مننمیتونم کاری کنم،بفرماید بیرون
Man:ما بازم باهم کار داریم خانم
مرد از اتاق میره بیرون
ویو چه مین
میدونستم که داره کی رو میگه
جونگکوک رو میگفت
حس خوبی به مَرده نداشتم برای همین بهش نگفتم که جونگکوک کجاست
وقتی مَرده از دفتر رفت بیرون
سریع از دفتر رفتم بیرون سمت اتاق جونگکوک
در اتاق جونگکوک رو باز کردم و رفتم داخل
و وقتی که به تخت جونگکوکنگاه کردم کسی نبود
لباس بیمار که تَن جونگکوک بود روی تخت افتاده بود، لباس های خود جونگکوک که دیشب پوشیده بود و خونی بود توی اتاق نبود
سریع برگشتم تا برم از پذیرش بپرسم که با بدن محکمی برخورد کردم
فکرکردمجونگکوک و وقتی که سرم رو بالا آوردم جونگکوک نبود
همون مَرده بود که دنبال جونگکوکه
از پرسیدم...
continues...
ادامه دارد...
۴.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.