فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
part²⁸
+شما اینجا چیکار میکنید؟
Man:آمدم بپرسم که چیزی از دیشب یادتون آمده یا نه
+یه بار بهتون گفتم که برید از پذیرش بپرسید من راجب بیمارها به کسی چیزی نمیگم
Man:باشه
مَرد به اتاق نگاه کلی انداخت و از اتاق بیرون رفت
چه مین نفس عمیقی کشید و بعد به پذیرش رفت و دید که مَرد اونجا نیست
ویو چه مین
برام عجیب بود
مَرده که دنبال جونگکوک بود توی پذیرش نبود
بهش گفتم که بره از پذیرش بپرسه ولی نیست
مطمئن یه مشکلی هست، باید مواظب جونگکوک باشم
رفتم سمت پذیرش و از خانمه که اونجا بود پرسیدم...
+ببخشید؟
Lady:بفرماید خانم دکتر
+راجب اتاق۶۴ که مَردی به اسم جئون جونگکوک داخل بود آمدم بپرسم
(اتاقی که جونگکوک داخلش بوده۶۴ بوده)
Lady:اتاق۶۴،مَردی۲۶ ساله به اسم جئون جونگکوک درسته؟
(بعد از دوسال جونگکوک شده۲۶ سالش و چه مین هم ۲۶ سالش)
+بله درسته، کجا رفتن؛رفتم توی اتاقشون که وضعیت شون رو چک کنم که دیدم نیستش
Lady:آقای جئون مُرخص شُدن
+جئون مُرخص شد؟ آخه چجوری وضعیتش که خوب نبود نیاز به مراقبت داشت
Lady:بله درسته ولی هر چی اصرار کردیم که بمونند نموندن صبح وقتی که شما از اتاق رفتید بیرون آمدن اینجا و مُرخص شدن
+لعنت بهت جئون(آروم)
Lady:چیزی گفتید؟
+نه نه ممنون
Lady:خواهش میکنم خانم دکتر
Lady:راستی خانم دکتر
+بله
Lady:آقای جئوت وقتی داشتید مُرخص میشدن یه نامه دادن و گفتند که بدیم به شما
+نامه داده؟
Lady:بله، بفرمایید
(نامه رو میده به چه مین)
ویو چه مین
نامه رو گرفتم و رفتم دفتر و نامه رو سریع باز کردم و شروع کردم به خوندن
توی نامه نوشته بود...
"چه چه کوچولو؛ میدونم که از دستم عصبانی ، شرمنده ، نتونستم بهت بگم سریع رفتم بیرون
میدونم که برات سواله که بدونی چهخبره ولی الان نمیتونم بهت بگم
وقتی که همو دیدیم همه چیز رو برات توضیح میدم قول میدم
پیدات میکنم و میام پیشت
ولی تا اون موقع حسابی مواظب خودت باش
ممکنه که آدمای زیادی بیان پیشت و ازت راجب من سوال بپرسن ازت میخوام که راجب من بهشون هیچی نگی و بگی که هیچی نمیدونی
تا اونجای که بشه از دور حواسم بهت هست و مواظبتم ولی خودتم مواظب خودت باش
جئون جونگکوک"
ویو چه مین
حسابی از دست جونگکوک عصبانی ام و این بیشتر از قبل عصبانی ایم میکرد
نمیدونم چخبر
کلی سوال توی ذهنم هست
ولی تا وقتی که جونگکوک رو ندیدم این همه سوال روی توی ذهنم نگه میدارم و راجب جونگکوک هیچی نمیگم
همینطور که جونگکوک بهم قول داد که همه چیزو بهم میگه
منم بهش قول میدم که راجبش به هیچ کسی نگم
نمیدونم چجوری مواظب جونگکوک باشم
ولی از اینکه راجبش به هیچ کسی نگم
احساسمیکنم یه جورمحافظت کردنه
پس تا اون موقعه منتظر جونگکوک میمونم
continues...
ادامه دارد...
part²⁸
+شما اینجا چیکار میکنید؟
Man:آمدم بپرسم که چیزی از دیشب یادتون آمده یا نه
+یه بار بهتون گفتم که برید از پذیرش بپرسید من راجب بیمارها به کسی چیزی نمیگم
Man:باشه
مَرد به اتاق نگاه کلی انداخت و از اتاق بیرون رفت
چه مین نفس عمیقی کشید و بعد به پذیرش رفت و دید که مَرد اونجا نیست
ویو چه مین
برام عجیب بود
مَرده که دنبال جونگکوک بود توی پذیرش نبود
بهش گفتم که بره از پذیرش بپرسه ولی نیست
مطمئن یه مشکلی هست، باید مواظب جونگکوک باشم
رفتم سمت پذیرش و از خانمه که اونجا بود پرسیدم...
+ببخشید؟
Lady:بفرماید خانم دکتر
+راجب اتاق۶۴ که مَردی به اسم جئون جونگکوک داخل بود آمدم بپرسم
(اتاقی که جونگکوک داخلش بوده۶۴ بوده)
Lady:اتاق۶۴،مَردی۲۶ ساله به اسم جئون جونگکوک درسته؟
(بعد از دوسال جونگکوک شده۲۶ سالش و چه مین هم ۲۶ سالش)
+بله درسته، کجا رفتن؛رفتم توی اتاقشون که وضعیت شون رو چک کنم که دیدم نیستش
Lady:آقای جئون مُرخص شُدن
+جئون مُرخص شد؟ آخه چجوری وضعیتش که خوب نبود نیاز به مراقبت داشت
Lady:بله درسته ولی هر چی اصرار کردیم که بمونند نموندن صبح وقتی که شما از اتاق رفتید بیرون آمدن اینجا و مُرخص شدن
+لعنت بهت جئون(آروم)
Lady:چیزی گفتید؟
+نه نه ممنون
Lady:خواهش میکنم خانم دکتر
Lady:راستی خانم دکتر
+بله
Lady:آقای جئوت وقتی داشتید مُرخص میشدن یه نامه دادن و گفتند که بدیم به شما
+نامه داده؟
Lady:بله، بفرمایید
(نامه رو میده به چه مین)
ویو چه مین
نامه رو گرفتم و رفتم دفتر و نامه رو سریع باز کردم و شروع کردم به خوندن
توی نامه نوشته بود...
"چه چه کوچولو؛ میدونم که از دستم عصبانی ، شرمنده ، نتونستم بهت بگم سریع رفتم بیرون
میدونم که برات سواله که بدونی چهخبره ولی الان نمیتونم بهت بگم
وقتی که همو دیدیم همه چیز رو برات توضیح میدم قول میدم
پیدات میکنم و میام پیشت
ولی تا اون موقع حسابی مواظب خودت باش
ممکنه که آدمای زیادی بیان پیشت و ازت راجب من سوال بپرسن ازت میخوام که راجب من بهشون هیچی نگی و بگی که هیچی نمیدونی
تا اونجای که بشه از دور حواسم بهت هست و مواظبتم ولی خودتم مواظب خودت باش
جئون جونگکوک"
ویو چه مین
حسابی از دست جونگکوک عصبانی ام و این بیشتر از قبل عصبانی ایم میکرد
نمیدونم چخبر
کلی سوال توی ذهنم هست
ولی تا وقتی که جونگکوک رو ندیدم این همه سوال روی توی ذهنم نگه میدارم و راجب جونگکوک هیچی نمیگم
همینطور که جونگکوک بهم قول داد که همه چیزو بهم میگه
منم بهش قول میدم که راجبش به هیچ کسی نگم
نمیدونم چجوری مواظب جونگکوک باشم
ولی از اینکه راجبش به هیچ کسی نگم
احساسمیکنم یه جورمحافظت کردنه
پس تا اون موقعه منتظر جونگکوک میمونم
continues...
ادامه دارد...
۴.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.