با من بیا کوچه های دلواپسی را
با من بیا کوچه های دلواپسی را
کوچه هایی که روزی
دیوارهایش فرو خواهند ریخت.
و کودکان فقر؛ آرام می گیرند
آغوش آوار را
با من بیا گریه هایم را
دیشب گریستم کودکی را که
بر طبل بی عاری می کوفت
و انگشتهایش
به میهمانی سرما آمده بود
و چشمهای بی تابش ؛ در حسرت لقمه ی نانی
با من بیا دردواره ی کودکان فقر را
که هر ساله و هر روز برپاست
در کوچه کوچه های دلواپسی
وجودم را دردی نهفته است
که آشکار میکند حضورش را در چشمهایم
کاش بارانی بیاید
و بشوید رنج های
کوچه های دلواپسی را
کوچه هایی که روزی
دیوارهایش فرو خواهند ریخت.
و کودکان فقر؛ آرام می گیرند
آغوش آوار را
با من بیا گریه هایم را
دیشب گریستم کودکی را که
بر طبل بی عاری می کوفت
و انگشتهایش
به میهمانی سرما آمده بود
و چشمهای بی تابش ؛ در حسرت لقمه ی نانی
با من بیا دردواره ی کودکان فقر را
که هر ساله و هر روز برپاست
در کوچه کوچه های دلواپسی
وجودم را دردی نهفته است
که آشکار میکند حضورش را در چشمهایم
کاش بارانی بیاید
و بشوید رنج های
کوچه های دلواپسی را
- ۵۶۹
- ۰۸ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط