𝓜𝔂 𝓶𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭
𝓜𝔂 𝓶𝓮𝓻𝓶𝓪𝓲𝓭
𝓹𝓪𝓻𝓽21
هریدمو رفتم توی خونهگذاشتمش ک یهو درو زدن
+هوسوک اینقدر زود اومده؟
رفتم طرف در هیلی عصبی دز میزد متوجه شدم ک هوسپک نیستو و با ترس در باز کردم و با چیزی ک دیدم خیلی ترسیدم اون..اون جونگکوک بود چجوری منو پییدا مرده مگ حافظشو نبرده بودم؟
_هوسوک کجاست؟
+یکم...یکم دیگ میاد رفت یچیزی رو بفروشه تا بهتون پولو پس بده
_هوسوک؟؟چجوری گیرش اورده خانوم کوچولو؟
+ت کاریت نباشه مگ پولتو نمیخوای پس برات مهم نباشه مسئولینش با خودمونه بعدشم ب من نگ خانوم کوچولو
_چقدرم ک زبون درازه...خیلیم خوشگلی میدونستی خانوم کوچولو؟
+میگم من خانوم کوچپلو نیستم(نسبتا بلند).
_کوچولویی پس هانومه کوچولو صدات میزنم
+ما همو دیگ نمیبینیم پس نمیخواد اسم برام انتخاب کنی
جی هوپ:لیزا در چرا بازه؟
هوسوک رو ب روی شما اومد و شمارو دید
_مشتاق دیدار اقای جانگ هوسوک.پولای من کجاست
هوسوک سکه ارو انداخت جلوشو باورت نمیشد با چند قطره اشکت اینقدر پول در میاد...
جونگکوک. اینارو..از کجا اوردی؟
هوسوک. به خودم مربوطه حسابمون صاف شد دیگ نمیبینمت
کوک رفتو و ت هوسوک تنها شدین باورت نمیشد کار کوک اینه هوسوک اومد دورت
_لیزا خوبی؟
+اره اره خوبم
اهمیت ندادی و روزتو گذروندی ولی وقتی شب شده بود همش ت فکرش بودی فکر جونگ کوک پدرت الیزابت دلت میخواست ببینی خواهرات چیکار میکنن ولی از همه بیشتر دلت برای الیزابت تنگ بود ینی الان با یونگی ازدواج کرده؟با خودت میگفتی خوبه ک رفتی تا الی با کسی میخواد ازدواج میکنه نتونستی بابت کارت از یونگیم معذرت خواهی کنی به هر حال یونگیم انتظار داشت سر عروسی بیای
..
𝓹𝓪𝓻𝓽21
هریدمو رفتم توی خونهگذاشتمش ک یهو درو زدن
+هوسوک اینقدر زود اومده؟
رفتم طرف در هیلی عصبی دز میزد متوجه شدم ک هوسپک نیستو و با ترس در باز کردم و با چیزی ک دیدم خیلی ترسیدم اون..اون جونگکوک بود چجوری منو پییدا مرده مگ حافظشو نبرده بودم؟
_هوسوک کجاست؟
+یکم...یکم دیگ میاد رفت یچیزی رو بفروشه تا بهتون پولو پس بده
_هوسوک؟؟چجوری گیرش اورده خانوم کوچولو؟
+ت کاریت نباشه مگ پولتو نمیخوای پس برات مهم نباشه مسئولینش با خودمونه بعدشم ب من نگ خانوم کوچولو
_چقدرم ک زبون درازه...خیلیم خوشگلی میدونستی خانوم کوچولو؟
+میگم من خانوم کوچپلو نیستم(نسبتا بلند).
_کوچولویی پس هانومه کوچولو صدات میزنم
+ما همو دیگ نمیبینیم پس نمیخواد اسم برام انتخاب کنی
جی هوپ:لیزا در چرا بازه؟
هوسوک رو ب روی شما اومد و شمارو دید
_مشتاق دیدار اقای جانگ هوسوک.پولای من کجاست
هوسوک سکه ارو انداخت جلوشو باورت نمیشد با چند قطره اشکت اینقدر پول در میاد...
جونگکوک. اینارو..از کجا اوردی؟
هوسوک. به خودم مربوطه حسابمون صاف شد دیگ نمیبینمت
کوک رفتو و ت هوسوک تنها شدین باورت نمیشد کار کوک اینه هوسوک اومد دورت
_لیزا خوبی؟
+اره اره خوبم
اهمیت ندادی و روزتو گذروندی ولی وقتی شب شده بود همش ت فکرش بودی فکر جونگ کوک پدرت الیزابت دلت میخواست ببینی خواهرات چیکار میکنن ولی از همه بیشتر دلت برای الیزابت تنگ بود ینی الان با یونگی ازدواج کرده؟با خودت میگفتی خوبه ک رفتی تا الی با کسی میخواد ازدواج میکنه نتونستی بابت کارت از یونگیم معذرت خواهی کنی به هر حال یونگیم انتظار داشت سر عروسی بیای
..
۳.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.