𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟾
اماده شدم و رفتم پیشش نا بریم ازدواجمونو ثبت کنیم ک یسری مردا و زنایی دیده بودم ک لباسای معمولی پوشیده بودن ولی من یجوری نگاه میکردم داشتیم میرفتیم تو دفتر
+اینا مارو تعقیب میکنن؟
اینو گفتم ک یهو وایساد و زیر گچشم با صدای بمو. خیلی رمانتیک گف
_اره(خشک)
+واسه ی ازدواج اینکارو..
_اره بریم دیرمون نشه☺️
رفتیم تو وازدواجمون. ثبت کردیم و منو برد تو شرکت همه ی وکالتارو بهش دادم و نشست و کاراشو انجام داد منم میخپاستم برم ت نت
_ت شبکه های مجازی نرو
+میبیننم؟
_اره حالا بیا اینجا
رفتم پیشش منو نشوند رو پاش قشنگ نفسای گرمشو میتونستم حس کنم خیلی سعی کردم اهمیت به برجستگیش اهمیت ندم ولی نکیتونستم بی تفاوت باشم میدونستم برای چی اینکارو میکنه ولی درک نمژکردم حداقل نمیگفت ازدواج کردیم ک هی بهم نزدیک تر میشد با بینیش با گردنم بازی میکرد نفسام تند تر میشد
_بیب یکم با تفاوت باش
همون لحظه دی.کش و بیشتر خس کردم عرق سرد کرده بود چشمام گرد شده بود منتظر حرکت بعدیش شدم که یه چیز تیز به کمرم برخورد کرد چشمام گرد ترشد نمیدونستم حرکت بعدش قرار این باشه
_خیلی زود گول خوردی عزیزم(نیشخند)
+توی..توی عوضی...
چشمام سیاهی رفت و افتادم ولی متوجه ظدم ک اون چیزی ک تو کمرم بود بیشتر رفت ت پوستم و وقتی کشیدش بیرون دیگ هیچی نفهمیدم..
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟾
اماده شدم و رفتم پیشش نا بریم ازدواجمونو ثبت کنیم ک یسری مردا و زنایی دیده بودم ک لباسای معمولی پوشیده بودن ولی من یجوری نگاه میکردم داشتیم میرفتیم تو دفتر
+اینا مارو تعقیب میکنن؟
اینو گفتم ک یهو وایساد و زیر گچشم با صدای بمو. خیلی رمانتیک گف
_اره(خشک)
+واسه ی ازدواج اینکارو..
_اره بریم دیرمون نشه☺️
رفتیم تو وازدواجمون. ثبت کردیم و منو برد تو شرکت همه ی وکالتارو بهش دادم و نشست و کاراشو انجام داد منم میخپاستم برم ت نت
_ت شبکه های مجازی نرو
+میبیننم؟
_اره حالا بیا اینجا
رفتم پیشش منو نشوند رو پاش قشنگ نفسای گرمشو میتونستم حس کنم خیلی سعی کردم اهمیت به برجستگیش اهمیت ندم ولی نکیتونستم بی تفاوت باشم میدونستم برای چی اینکارو میکنه ولی درک نمژکردم حداقل نمیگفت ازدواج کردیم ک هی بهم نزدیک تر میشد با بینیش با گردنم بازی میکرد نفسام تند تر میشد
_بیب یکم با تفاوت باش
همون لحظه دی.کش و بیشتر خس کردم عرق سرد کرده بود چشمام گرد شده بود منتظر حرکت بعدیش شدم که یه چیز تیز به کمرم برخورد کرد چشمام گرد ترشد نمیدونستم حرکت بعدش قرار این باشه
_خیلی زود گول خوردی عزیزم(نیشخند)
+توی..توی عوضی...
چشمام سیاهی رفت و افتادم ولی متوجه ظدم ک اون چیزی ک تو کمرم بود بیشتر رفت ت پوستم و وقتی کشیدش بیرون دیگ هیچی نفهمیدم..
۴.۴k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.