پارت¹⁸
پارت¹⁸
فصل دوم
............................
؛؛ هوی هوی چیکار میکنی؟
_ بیا بگیر وسایلتو بزار تو اتاق من میرم دوش بگیرم
؛؛ من که وسیله نداشتم اینارو از کجا اوردی !
و بدون هیچ حرف دیگه ای رفت نه به حرفم گوش میده نه میزاره اصن حرف بزنم اصن نمیزاره حرف بزنم که بخواد بهش گوش بده یا نه ! چمدون رو از رو زمین برداشتم و بردم یه گوشه اتاق درشو باز کردم تا ببینم توش چیه چند دست لباس و لوازم ارایش بود اگه واسه کسی نیست کی وقت کرد بره اینارو اماده کنه؟ وای ولش کن اینقدر حساس نباش ... بلند شدم و اتاقو یه انالیز کوجیک میکردم عکسامونو رو میز گذاشته بود کنار لب تابش یکم بهش خیره شدم یهو یه فکری به سرم زد .. چطوره الان بشینم ببینم تو فلشه چیه؟ جونگ کوک تازه رفته حموم و فک نکنم به این زودیا بیاد فلش رو از تویه کفشم دراوردم چون این لباسی که برام اورده بود دامن داشت و جیب نداشت تو کفشم خیلی امن بود جاش خلاصه که درش اوردم سریع لب تابو روشن کردم باید رمزشو میزدم این چه وضعشه؟ مگه میشه ادم اینقدر بدشانس باشه؟ تاریخ تولدشه؟ بزار ببینم .... هرچی میزدم اشتباه بود دیگه داشتم کلافه میشدم که صدایه اب قط شد سریع گذاشتمش سرجلشو فلشو گذاشتم تو کفشم و نشستم رو صندلی کنار تخت لبخند ضایعی زدم و در حموم باز شد اومد بیرون و نگاهی به من انداخت
_ خوبی؟
میخواستم بگم اره ولی وقتی چشمم بهش خورد نتونستم چیزی بگم محوش شدم اون بدن بی نقص موهایه خیسش که الان ریخته بود جلویه چشماش
_ اینقدر جذابم نمیتونی چشم برداری ازم؟
؛؛ یاااا .. چی میگی واسه خودتتت نه اینطور نیست کی تورو نگا میکنه اخه؟
_ چی گفتی؟ یه بار دیگه جمله اخرو تکرار کن
یواش یواش میومد جلو و لبخند مرموزی رویه لباش بود نکنه ...
؛؛ چی؟ چیو
_ جمله اخرت کی تورو؟
؛؛ کی تورو نگا میکنههههه راحت شدی؟
یکی با بالشت زد تو صورتم
_ برو بیرون پشت در واسا تا من بیام نری پایینا
چشم غره رفتم از کمدش لباس برداشت زیر لب ایشی گفتم واومدم بیرون تا لباس بپوشه .. تو حال خودم بودم درو بستم و بدون توجه به حرفی که زد رفتم پایین تو سالن و اولین چیزی که دیدم نیش باز النا بود سرجام واسادم و چشمامو تو حدقه چرخوندم حق با جونگ کوک بود باید منتظرش میموندم ! برگشتم برم که صداش باعث متوقف شدنم شد
النا" اینقدر از دیدنم هیجان زده شدی که داری فرار میکنی؟
دلم میخواست جوابشو بدم ولی بهترین کار اینه که باهاش دهن به دهن نشم و بیشتر از این برایه خودم دردسر درست نکنم
النا" از وقتی دیدمت یه کلمه هم از دهنت در نیومده ببینم بلدی نیستی حرف بزنی یا لالی؟ ... ایگووو جونگ کوک این دیگه کیه واقعا !
واقعا از کوره در رفتم هرچی میگم هیچی نگم ول میکنه اما نه مث اینکه ول کن نبود وقتشه خودم دست به کار بشم تا خفش کنم برگشتمو خنثی نگاهش کردم با اون قیافه چندشش و اون لبخند احمقانش سرتا پامو نگا میکرد سعی کردم نشون ندم چقدر عصبیم
؛؛ من با ادما هم صحبت میشم الانم اینجا ادمی نمیبینم
النا" واوو پس بلدی حرف بزنی خوب حالا که بلدی بگو ببینم با جونگ کوک رابطت چطوریه؟
؛؛ به تو ربطی داره؟
النا" هرچی که به جونگ کوک مربوط باشه به منم مربوطه
_ چه خبره اینجا؟
برگشتم و یه ابرومو دادم بالا و دست به سینه مغرورانه نگاهش کردم با چهرای درهم اومد کنارم
النا" هیچی داشتیم گپ میزدیم .. بیا بشین عزیزم
حوصله النارو نداشتم برایه بار سوم خواستم برم تو اتاق این دفعه جونگ کوک دستمو گرفت اروم بغل گوشم گفت
_ مگه بهت نگفتم واسا تا بیام؟؟
؛؛ من بچه نیستم ولم کن میخوام برم اتاقم
_ برو تو اتاقمون .. میام بالا کارت دارم
دستمو کشیدم و عصبی رفتم بالا دختره عوضی اول برو یاد بگیر چطور حرف بزنی .. ایششش درو باز کردم و محکم کوبیدمش به هم نشستم رو کاناپه و پامو پشت هم میکوبیدم زمین و به النا فک میکردم از ته دلم میخواستم بگیرم اینقدر بزنمش تا بمیره اوففف وای داره دیونم میکنه
فصل دوم
............................
؛؛ هوی هوی چیکار میکنی؟
_ بیا بگیر وسایلتو بزار تو اتاق من میرم دوش بگیرم
؛؛ من که وسیله نداشتم اینارو از کجا اوردی !
و بدون هیچ حرف دیگه ای رفت نه به حرفم گوش میده نه میزاره اصن حرف بزنم اصن نمیزاره حرف بزنم که بخواد بهش گوش بده یا نه ! چمدون رو از رو زمین برداشتم و بردم یه گوشه اتاق درشو باز کردم تا ببینم توش چیه چند دست لباس و لوازم ارایش بود اگه واسه کسی نیست کی وقت کرد بره اینارو اماده کنه؟ وای ولش کن اینقدر حساس نباش ... بلند شدم و اتاقو یه انالیز کوجیک میکردم عکسامونو رو میز گذاشته بود کنار لب تابش یکم بهش خیره شدم یهو یه فکری به سرم زد .. چطوره الان بشینم ببینم تو فلشه چیه؟ جونگ کوک تازه رفته حموم و فک نکنم به این زودیا بیاد فلش رو از تویه کفشم دراوردم چون این لباسی که برام اورده بود دامن داشت و جیب نداشت تو کفشم خیلی امن بود جاش خلاصه که درش اوردم سریع لب تابو روشن کردم باید رمزشو میزدم این چه وضعشه؟ مگه میشه ادم اینقدر بدشانس باشه؟ تاریخ تولدشه؟ بزار ببینم .... هرچی میزدم اشتباه بود دیگه داشتم کلافه میشدم که صدایه اب قط شد سریع گذاشتمش سرجلشو فلشو گذاشتم تو کفشم و نشستم رو صندلی کنار تخت لبخند ضایعی زدم و در حموم باز شد اومد بیرون و نگاهی به من انداخت
_ خوبی؟
میخواستم بگم اره ولی وقتی چشمم بهش خورد نتونستم چیزی بگم محوش شدم اون بدن بی نقص موهایه خیسش که الان ریخته بود جلویه چشماش
_ اینقدر جذابم نمیتونی چشم برداری ازم؟
؛؛ یاااا .. چی میگی واسه خودتتت نه اینطور نیست کی تورو نگا میکنه اخه؟
_ چی گفتی؟ یه بار دیگه جمله اخرو تکرار کن
یواش یواش میومد جلو و لبخند مرموزی رویه لباش بود نکنه ...
؛؛ چی؟ چیو
_ جمله اخرت کی تورو؟
؛؛ کی تورو نگا میکنههههه راحت شدی؟
یکی با بالشت زد تو صورتم
_ برو بیرون پشت در واسا تا من بیام نری پایینا
چشم غره رفتم از کمدش لباس برداشت زیر لب ایشی گفتم واومدم بیرون تا لباس بپوشه .. تو حال خودم بودم درو بستم و بدون توجه به حرفی که زد رفتم پایین تو سالن و اولین چیزی که دیدم نیش باز النا بود سرجام واسادم و چشمامو تو حدقه چرخوندم حق با جونگ کوک بود باید منتظرش میموندم ! برگشتم برم که صداش باعث متوقف شدنم شد
النا" اینقدر از دیدنم هیجان زده شدی که داری فرار میکنی؟
دلم میخواست جوابشو بدم ولی بهترین کار اینه که باهاش دهن به دهن نشم و بیشتر از این برایه خودم دردسر درست نکنم
النا" از وقتی دیدمت یه کلمه هم از دهنت در نیومده ببینم بلدی نیستی حرف بزنی یا لالی؟ ... ایگووو جونگ کوک این دیگه کیه واقعا !
واقعا از کوره در رفتم هرچی میگم هیچی نگم ول میکنه اما نه مث اینکه ول کن نبود وقتشه خودم دست به کار بشم تا خفش کنم برگشتمو خنثی نگاهش کردم با اون قیافه چندشش و اون لبخند احمقانش سرتا پامو نگا میکرد سعی کردم نشون ندم چقدر عصبیم
؛؛ من با ادما هم صحبت میشم الانم اینجا ادمی نمیبینم
النا" واوو پس بلدی حرف بزنی خوب حالا که بلدی بگو ببینم با جونگ کوک رابطت چطوریه؟
؛؛ به تو ربطی داره؟
النا" هرچی که به جونگ کوک مربوط باشه به منم مربوطه
_ چه خبره اینجا؟
برگشتم و یه ابرومو دادم بالا و دست به سینه مغرورانه نگاهش کردم با چهرای درهم اومد کنارم
النا" هیچی داشتیم گپ میزدیم .. بیا بشین عزیزم
حوصله النارو نداشتم برایه بار سوم خواستم برم تو اتاق این دفعه جونگ کوک دستمو گرفت اروم بغل گوشم گفت
_ مگه بهت نگفتم واسا تا بیام؟؟
؛؛ من بچه نیستم ولم کن میخوام برم اتاقم
_ برو تو اتاقمون .. میام بالا کارت دارم
دستمو کشیدم و عصبی رفتم بالا دختره عوضی اول برو یاد بگیر چطور حرف بزنی .. ایششش درو باز کردم و محکم کوبیدمش به هم نشستم رو کاناپه و پامو پشت هم میکوبیدم زمین و به النا فک میکردم از ته دلم میخواستم بگیرم اینقدر بزنمش تا بمیره اوففف وای داره دیونم میکنه
۷.۴k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.