کوه سرد

(کوه سرد )
پارت ۳

نگاهی به کافه جلو اش انداخت و وارد کافه کوچیک و دنجی شد مشتری زیادی نداشت چون تازه ۶ صبح گفته میشد سمته مرده میان سال که مشغول مرتب کردن پول تو صندوق بود دخترک با صدا بغض به آرامی گفت
ات: سلام
مرده زود عینک هایش رو روی چشم هایش گذاشت وقتی دخترک را دید با عصبانیت گفت
مرد : مگه کوری هنوز کافه بسته هست
دخترک قدمی جلو برداشت و با صدا لرزاند گفت
ات: آقای محترم من برای خوردن چیزی نیومدم فقد چند تا سوال ازتون دارم
مرده اخم کرده پشت کرد سخته ظرف ها و گفت
مرد : ببین حوصله این معمور بازی های شما رو ندارم پس برو
دخترک لج بازی تر از این حرف ها بود پس با صدا محکم گفت
ات: شما حتی گوش نمیکنید من چی میخواهم بگم .. من معمور چیزی نیستم فقد چندتا سوال ازتون دارم
مرده باز هم بداخلاقی کرد
مرد: چه دختر سمجی صبح به این زودی عصبامنو خراب نکن برو بیرون
دخترک این بار محکم تر از قبل گفت
ات: من فقد دنبال آقای جو میگردم همین بهم گفتم تو این محله زندگی میکنه لطفا ازتون خواهش میکنم اگه میدونید بهم بگید
مرده سمتش چرخید و با اخم گفت
مرد : ببینم تو آقای جو رو از کجا می‌شناسی
دخترک قدمی دیگر نزدیک اش شد و زود گفت
ات: مهم نیست که از کجا فهمیدم میشه بهم بگید که کجا زندگی می کنند نه
مرده کمی تو فکر فروع رفت و سمته دخترک نگاه کرد
مرد: کی بهت گفت بری پیشش
ات: هیج کس نگفته فقد .... باید به خودشم بگم
مرده از پشت صندوق سمته صندلی رفت و بعد از نشستن روش گفت
مرد: اینجا نمیتونی پیداش کنی حالا هم برو
دخترک که حس میکرد این مرد از وجود آقای جو خبر داره سخت تر لج کردو گفت
ات: آقای محترم تا وقتی نگید که آقای جو کجا زندگی می‌کنه از اینجا نمیریم بیرون
مرده آه ای کشید و سمته دخترک نگاه کرد
مرد : بیا بشین ....
دخترک با دل و جرعت و چهره پر از اعتماد به مرد روبه رو اش روی صندلی نشست چشم دوخته به مرد روبه رو .... مرده کمی تو فکر فروع رفت .........
دیدگاه ها (۳۰)

صداش کشته منو

( کوه سرد )پارت ۲باز هم بدونه خوردن هیچ صبحانه ای با شلوار ل...

(کوه سرد )پارت ۱ دست های دوره کمرش حلقه شده بودن و از این حس...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت۷ 🥀٫ خدا کنه تو نباشی .. خدا ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط