۴
- دستاشو گذاشته زیر چونهش داره اون گنجیشک قهوهایه رو تماشا میکنه
گنجیشکم نشدیم که اینطوری چشم بدوزه بهمون .!
انگار که خسته شد
داره جا به جا میشه
فُکُل ، مرغ از قفس نپره یه وقت ؟!
نیگا نیگا
چجوری داره با فر پایین موهاش بازی میکنه آخه
نکن لعنتی گنجیشک میشیم از همین پنجره پرواز میکنیم سمتتا .!
آقا پاشو برو پیِ کارت کافیته هرچی از کمالات و جمالاتِ دلنشینِ ما شنیدی
کافیته
به اندازه کافی گل شکفت اندر گوشت امروز ."
فکل عینکی رو که راهی میکنیم ، خودمون از این فاصله سر میذاریم روی زانوهای دلنشین و
انگشتای قلمی و ظریفشو لا به لای زلفای در هم و برهممون تصور میکنیم
چه حس خوبی داره نوازش دستاش حتی از این فاصله
تو دلمون یه کارخونه قند آب میشه از فکر اون روزی که جدی جدی دلنشین دستاشو جا بذاره لای موهامون و با نوازشاش خوابمون کنه
از خیال آعوشش هم که نگم براتون
کوهِ یخ ذوب میکنه لامذهب ..
تا به خودمون میایم میبینیم غروب ، گرگ و میش به جونِ هم انداخته توی دلِ آسمونِ فلکزده
چشمای ما هم که کم سو ، کمکم دلنشین محو میشه از نظر ،
از نظرِ دیدگانمون دور میشه هاا ،
همچنان در نظرِ دل باقیست
سعدی گفتنی : از نظر دل رفتن واس غریبههاست
شما چنان در دل ما رفتی که مثل جونمون میمونی
آره خلاصه یه چیزی توی همین مایهها
خیلی اهلِ شعر و شاعری و این داستانا نبودیم قبل دلنشین
این چند خطم به شوقِ روی یار از بَر کردیم ..
خلاصه که بریم سبزا رو تن کنیم بخوابیم ،
تا سحر چه زاید باز ..
- ادامه خواهد داشت .
گنجیشکم نشدیم که اینطوری چشم بدوزه بهمون .!
انگار که خسته شد
داره جا به جا میشه
فُکُل ، مرغ از قفس نپره یه وقت ؟!
نیگا نیگا
چجوری داره با فر پایین موهاش بازی میکنه آخه
نکن لعنتی گنجیشک میشیم از همین پنجره پرواز میکنیم سمتتا .!
آقا پاشو برو پیِ کارت کافیته هرچی از کمالات و جمالاتِ دلنشینِ ما شنیدی
کافیته
به اندازه کافی گل شکفت اندر گوشت امروز ."
فکل عینکی رو که راهی میکنیم ، خودمون از این فاصله سر میذاریم روی زانوهای دلنشین و
انگشتای قلمی و ظریفشو لا به لای زلفای در هم و برهممون تصور میکنیم
چه حس خوبی داره نوازش دستاش حتی از این فاصله
تو دلمون یه کارخونه قند آب میشه از فکر اون روزی که جدی جدی دلنشین دستاشو جا بذاره لای موهامون و با نوازشاش خوابمون کنه
از خیال آعوشش هم که نگم براتون
کوهِ یخ ذوب میکنه لامذهب ..
تا به خودمون میایم میبینیم غروب ، گرگ و میش به جونِ هم انداخته توی دلِ آسمونِ فلکزده
چشمای ما هم که کم سو ، کمکم دلنشین محو میشه از نظر ،
از نظرِ دیدگانمون دور میشه هاا ،
همچنان در نظرِ دل باقیست
سعدی گفتنی : از نظر دل رفتن واس غریبههاست
شما چنان در دل ما رفتی که مثل جونمون میمونی
آره خلاصه یه چیزی توی همین مایهها
خیلی اهلِ شعر و شاعری و این داستانا نبودیم قبل دلنشین
این چند خطم به شوقِ روی یار از بَر کردیم ..
خلاصه که بریم سبزا رو تن کنیم بخوابیم ،
تا سحر چه زاید باز ..
- ادامه خواهد داشت .
۳.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.