پارت ۱۱۹

ات و جونگ‌سو حدود نیم ساعت بی‌وقفه توی آب بازی می‌کردند. صدای خنده‌هاشون با صدای موج‌ها قاطی شده بود. بعد از کلی شیطنت و دویدن روی شن‌ها، هر دو خسته و نفس‌بریده از آب بیرون اومدن و کنار تهیونگ و جونگ‌کوک روی زیرانداز نشستند.

موهای بلند و خیس ات، که از آب باز شده بود، روی شونه‌هاش چسبیده بود و مدام جلوی صورتش می‌ریخت و اذیتش می‌کرد. جونگ‌کوک بدون هیچ حرفی دست کرد توی جیب کتش، یه کلیپس ساده درآورد و جلوی ات گرفت. ات بی‌صدا کلیپس رو گرفت و موهاشو جمع کرد و بست.

اون‌وقت ات و جونگ‌سو هر دو یه حوله دور خودشون پیچیدند و سراغ میوه‌هایی رفتند که ات آورده بود. خنکی میوه با طعم شور دریا قاطی می‌شد.

ات همون‌طور که یه قاچ میوه تو دستش بود، نگاهشو به سمت جونگ‌کوک و تهیونگ چرخوند و گفت با لحن سرد و آرام همیشگیش:
– «شماها نمیاین تو آب؟»

جونگ‌کوک بی‌آنکه نگاهشو از دریا برداره، کوتاه جواب داد:
– «من شاید بیام… اما تهیونگ رو نمی‌دونم.»جونگ‌سو با دهان پر از میوه گفت:
– «تهیونگ آقااا، بیا دیگه. آب خیلی خوبه!»

تهیونگ خندید و سری تکون داد:
– «من ترجیح میدم همین‌جا بمونم و آفتاب بگیرم.»

ات نگاهشو از تهیونگ گرفت و مستقیم دوخت به جونگ‌کوک. با همون لحن سرد و آرومش گفت:
– «پس فقط تو می‌مونی.»
دیدگاه ها (۱)

پارت ۱۲۰

پارت ۱۲۱

پارت ۱۱۸

پارت ۱۱۷

رمان عشق و نفرت جنبه ندارید لطفاً نخونیدپارت۸ویو ات : ما رفت...

black flower(p,223)

black flower(p,237)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط